چه حسی به انسان دست می دهد اگر هر روز صبح چشم باز کند و با خبر سقوط یک هواپیما با ظرفیتی بیش از ۴۰۰ انسان روبرو شود؟!
بیش از ۴۰۰ خانواده ی عزادار را در گوشه ای از خاطر نگه دارید. حالا به وابستگان خونی ، دوستان جانی و وابستگان شغلی ایشان هم فکر کنید.
تصور آمار کشته شدگان حوادث هوایی با این فرضیه، در یک ماه به چیزی حدود ۳۰۰۰ نفر می رسد .
۳هزار خانواده ی عزادار….
و در یک ماه…
و در یک سال…
تعبیر بالا به این دلیل عنوان شد که خواننده تاثر و عمق فاجعه ی حاصل از مرگ و میرهای روزانه ی ناشی از ویروس کرونا را عمیق تر درک کند چراکه تا مدت ها پس از انتشار خبر تلخ سقوط یک فروند هواپیما و کشته شدن تعداد زیادی انسان در یک روز قلب ها به درد می آید.
این روزها چشم مخاطبین به ارائه آمارهای فوتی کرونا در کشور و جهان عادت کرده و آنچنان خبری از مراقبت های چند ماهه ی اول هم نیست با آنکه شرایط فوق بحرانی و بیمارستان ها مملو از نفس هایی است که به شماره افتاده اند!!
نقطه ی اوج این بیماری مبارزه ی سختی است که فرد مبتلا برای کشیدن یک نفس راحت می کند، برای دمِ گرمِ ساده ای که حالا تبدیل به یک آرزوی دور از دسترس شده است.
تکلیف آن ها که رعایت کردند و از سر بی احتیاطی دیگری مبتلا شده و جانشان را از دست می دهند ، چه می شود؟؟؟ آن خانواده ای که در یک هفته چند عضو را راهی آرامستان می کند آیا تا ابد به حال عادی بر خواهد گشت؟
گزارش ها و درخواست های متولیان سلامت در یکساله ی اخیر از چندصد عبور کرد و یک در میان از تاثیر بسزای ماسک جهت پیشگیری بین طرفین در اجتماع صحبت به میان آمد اما باز هم شاهدیم عده ای عامدانه و بدون آن در بین مردم ظاهر شده و علاوه بر جان خود جان دیگران را به خطر می اندازند.جان آن سالمند و یا فرد بیماری که از سر ناچاری برای تامین مایحتاج به دل خیابان های آلوده می زند او که اگر مبتلا شد ماندنش طبق آمار فوتی ها با کمترین احتمال روبروست.
راه دوری نرویم .از اخبار جهان و کشور به خبرهای تلخی که از بیمارستان های شهر محل زندگی امان به گوش می رسد نگاهی بیندازیم.
خبر از تکمیل ظرفیت بخش های مراقبت ویژه ، تخت ها و کمبود تجهیزات حیاتی در برابر حجم گسترده ی مبتلایان شناسایی شده می رسد اما باز هم بازارها همچون شب عید شلوغ و خیابان ها مملو از افرادیست که کرونا هم نتوانست به ایشان بفهماند “سختی داشتن یک ماسک در برابر سندرم زجر تنفسی و دستگاه ونتیلاتور(تنفس مصنوعی) قطعا نوشی در برابر تلخ ترین زهر است.”
………………………………….
زیر پوست شهر/
سری به خیابان های شهر زدیم ، یکی می گوید : (( بگذار بمیرم بلکه راحت شوم )) بی آنکه بداند با این بی تفاوتی جان شیرین عده ای را هم می گیرد و به طور یقین اگر در هیچ دادگاهی به عنوان قاتل شناخته و محاکمه نگردد در برابر پیشگاه خداوند متعال گناهکار و مستحق محاکمه خواهد بود چرا که حق الناسی بر گردن می گیرد که از خوردن مال و ریختن آبرو هم فراتر رفته و به گرفتن جان رسیده است.
دیگری گفت: (( من و خانواده ام یکبار مبتلا شده و واکسینه ایم!!!)) و “این اولین باری بود که تجمع این حجم از خودخواهی در یک نفر موج می زد” . تنها به این بسنده کردیم که بگوییم : (( پس باز هم بخاطر خود و خانواده ات رعایت کن چون ابتلای دوباره ی بهبودیافتگان بارها گزارش شده است)) ، سراسیمه شد و رفت….
زنی را هم دیدم در حالی که دست کودکش را محکم گرفته، به دنبال خود می کشد و او را از خرید اسباب بازی محبوبش منع می کند. لحظه ای او را بدور از عواطف مادرانه حس کردم …سلام گرم و پرسشی در باب علت نداشتن ماسک را با این پاسخ غافلگیر می کند: (( شکمی که گرسنه است ماسک نمی شناسد.داری برایمان بخر قول می دهم هر چهار ساعت یکبار هم آن را عوض کنیم)).
دستفروشی سالخورده با حجم انبوهی از انگشترهای رنگارنگ در دور دستش و با دلی پر از امید به زندگی ، ماسکش را پایین می کشد و به اصلاح فیلم های پارسی ” هورتی می کشد به چای لب سوز تا دیگران حساب کار دستشان بیاید” . سنش بالا ، اسمش نان آور خانه و همسرش در تب بیماری در خانه می سوخت. روزی حلالش را به سلیقه ی مشتریانش سپرده است.او ماسک داشت و “این اولین باری بود که تجمع این حجم از خود و دگردوستی در یک نفر موج می زد.”
…شاید ده در میان چهره ها پشت ماسک پنهان شده بود .اتفاقی که در بسیاری از نقاط شهر هر روز می افتد و به این زودی ها نمی گذارد “ویروس شرقی” دست از سر دنیا بردارد.
https://betabnews.ir/?p=19780