یک پیش فرض در میان بسیاری از مردم وجود دارد که دشمنی قدرت های بزرگ چون آمریکا، انگلیس، فرانسه وهمپالکی های اروپایی شان چون آلمان، سوئد، آلبانی و مانند آن ها وهمچنین دشمنی برخی از کشورهای منطقه چون عربستان، اسرائیل، بحرین، امارات و…همچنین عوامل داخلی آن ها که بی عفتی و بی حجابی را نشر می دهند، فقط با حکومت یا نظام جمهوری اسلامی است. اما این پیش فرض کاملا نادرست است. زیرا قریب یک قرن و نیم است که پروژه ی تجزیه ی ایران نخست با نقش آفرینی انگلیس و صهیونیست ها وبازیگری فراماسونرهای وابسته و دیگر عوامل داخلی آغاز شده است و با اقدام آمریکا، اسرائیل، انگلیس، شوروی و روسیه ی تزاری با نقش برجسته و تحریک آشکار و پنهان صهیونیست ها تا کنون تداوم یافته است.اثبات این معنا نیاز به تفصیل و مباحث بسیار دارد، این نگارنده اگر خدا توفیق دهد به همین زودی کتابی به نام « دولت مدرن ویژه ی ایران» منتشر خواهم نمود، در این کتاب به تفصیل حول محور این موضوع بحث خواهد شد که نشان دهیم جمهوری اسلامی تنها گزینه ای است که برای بقای ایران و پیشرفت و توسعه ی آن و شکل گیری دولت مدرن ضروری است.به عبارت دیگر اگرانقلاب اسلامی رخ نمی داد چنانچه روند آن در رژیم پهلوی نشان داده است کشور تا این زمان کاملا تجزیه شده بود. اما انقلاب اسلامی و نظام برآمده ازآن یعنی جمهوری اسلامی این پروژه را به شکست کشاند، لذا تمام هم خویش را مصروف از بین بردن جمهوری اسلامی نمودند. با این توصیف دشمنی با جمهوری اسلامی، دشمنی با ایران است نه صرفا دشمنی با نظام و حکومت آن.درک این معنا بسیار اهمیت دارد، لذا برهمه ی نویسندگان و گویندگان فرض است که این معنا را تبیین و به عرض و اطلاع ملت برسانند.اگر بخواهیم ساده و خلاصه بیان کنیم ایدئولوژی ناسیونالیستی در ایران به عنوان مبنای تشکیل دولت مدرن بسیار نادرست و بد مطرح شد. زیرا با عنایت به کشور چند قومی وحتی چند نژادی ایران مطرح نمودن فارس گرایی زیر عنوان باستان گرایی آریایی آن هم از سوی عواملی چون فتحعلی آخوندزاده(۱۸۷۸ ــ ۱۸۱۲) و میرزا آقاخان کرمانی(۱۸۹۶ ــ ۱۸۵۵)ثمری جز اختلاف افکنی، تجزیه و واگرایی در پی نداشت. یعنی چنانچه فارس ها بر طبل قومیت گرایی کوبیدند برهمین منوال اقوام دیگر ایرانی چون آذری ها، کردها، عرب ها، ترکمن ها، بلوچ ها و حتی لرها نیز روی به قومیت گرایی و ملت سازی برپایه ی نژاد و قومیت خویش نهادند. علاوه برعوامل داخلی چون نخبگان و الیت ها، عوامل بین المللی نیز که هریک به عللی تنش آفرینی یا تجزیه ی کشور مورد علاقه ی آنان بود امکانات تسلیحاتی، حمایت های تبلیغاتی، آموزش ها و پشتیبانی های بین المللی برای اینکه هریک از اقوام ایران تبدیل به یک ملت شود را با شدت هرچه تمامتر دنبال کردند. عامل اصلی این تحولات نیز پیشگامان ناسیونالیسم است که به سبکی که دشمنان ایران خواهان آن بودند، پی گیر ناسیونالیسم شدند. مع الاسف پیدایش رژیم پهلوی بر مبنای همین ناسیونالیسم غلط ودرتضادبا منافع ملی ومغایر با ژئوپلوتیک ایران به روند تجزیه ی ایران شتاب بخشید. شاید قبل ازدیداررضاخان درهنگامی که وزیرجنگ بود با سرپرسی لورین(وزیرمختار وقت انگلیس) در کشتی متوجه این امر خطیرنشده بود که ناسیونالیسمی که با هدف مدرنیزاسیون ایران پی می گرفت، بسیاربه حال ایران خطرناک است، وشاید گمان می کرد که با توافق انگلیس و حمایت های آن قدرت بزرگ ، می تواند با سرکوب اقوام ایران، کشوررا حفظ کند. سرپرسی لورین در خاطراتش که به نام «شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان» درایران ترجمه و منتشر شده است، نکاتی را در آن خاطرات مورد تاکید قرار می دهد که بسیار اهمیت دارد. برای نمونه ایران را یک «امپراتوری» می نامد که به معنای حکومت فارس ها بر اقوام دیگر غیر فارس است. یعنی برپایه ی اندیشه و باور ناسیونالیسم متداول درجهان، قوم فارس یک ملت است و اقوام دیگری چون کردها، آذری ها، عرب ها، ترکمن ها، بلوچ ها و لرها هریک ملت های جداگانه ای هستند که پارسیان برآن ها به نحو امپراتوری حکومت می کنند. درآن گفتگو رضاخان از سرپرسی لورین می خواهد که از حمایت شیخ خزعل دست بکشند و انگلیس موجب تجزیه ی ایران نشود. ولی سرپرسی لورین می گوید شما فارس ها یک ملت هستید و هریک از اقوام دیگر ایران یک ملت هستند، فارس ها یک امپراتوری تشکیل داده اند لذا هریک از اقوام حق دارند برای خود کشور مستقلی تشکیل دهند وسبب ظلم و زور گویی که امپراتوری فارس است را بردارند.رضاخان در برابر این گفته چه پاسخی می توانست بدهد. زیرا خود و حامیانش بر همین پایه دولت مدرن ایران را پایه ریزی کرده بودند. تلاش ها و کوشش های بسیار شد که اثبات نمایند هریک از اقوام ایرانی در گذشته فارس بودند ولی زبان آنها تغییر یافته است، لذا می گفتند؛ ترک زبان، عرب زبان، کرد زبان و غیره.اما هیچ یک از افراد اقوام به جز عده ای اندک این ادعا را نپذیرفتند و پس از انقلاب شدت حملات وکوشش های دشمنان ایران افزایش یافت تا همین اندک وابستگی که در برخی از ایرانیان غیر فارس به فارس ها وجود داشت زایل شود. برخی نیز جاهلانه به این روند کمک کردند. با این حال اساس ناسیونالیسم ایرانی نمی تواند قومیت و نژاد باشد. زیرا که حتی اگر دشمنان نیز کمک نکنند، روند ملت سازی برپایه ی قومیت و نژاد گرچه در کشورهای تک قومی و تک نژادی توانسته موفقیت هایی داشته باشد، اما در کشورهای چند قومی و چند نژادی مانند ایران عاقبتی جز تجزیه و جنگ ها و تنش های شدید نخواهد داشت. قطعا نباید تصور نمود که می توان با فشار و تبلیغ و سرکوب از ملت شدن هریک از اقوام ممانعت نمود. قطعا این فشارها و تبلیغ ها و سرکوب ها بر پایه و منوال ملی گرایی فارس محور، احساس ستم در اقوام غیر فارس ایرانی به وجود خواهد آورد وقطعا با این روند نمی توان در کشور آرامش ایجاد نمود گرچه دررژیم پهلوی با سرکوب ستمگرانه ی اقوام غیر فارس ایرانی توانستند برای مدتی از روند تجزیه ی کشور ممانعت به عمل آورند اما در این کار کاملا موفق نبودند چنانچه بخش هایی در آن رژیم از کشورجدا شد.اما اکنون با توجه به روند روبه رشد کوشش های دشمنان ایران، آموزش ها، حمایت های مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی به شدت افزایش یافته است. یعنی احتمال اینکه بتوان با یک دیکتاتوری فارس محور کشور را حفظ نمود احتمالی بسیار ضعیف است. در پیش از انقلاب بر پایه ی روند ملی گرایی قومی فارسی تحت عنوان آریایی و باستان گرایی از یکسو و رشد قومیت گرایی برای نیل به ملت سازی و جدا سری در اقوام دیگراز سوی دیگربه طور خود بخودی،ایران روی به تجزیه داشت.خصوصا با توجه به وجود رژیمی که ماهیتا رویکردی قوم گرایانه داشت، تابه حال این روند به نتیجه رسیده بود و کشور تجزیه می شد. اما پس از انقلاب اسلامی ، و باز گشت ایران به فرهنگ قوی و ماندگار خویش که بسیار وحدت ساز است، جریانات بین المللی که سال ها با وجود پهلوی ها سیاست تجزیه را پی می گرفتند، شمشیر را از رو بستند و آشکارا سیاست تجزیه را اعلام نمودند. در این باره برنارد لوییس در تاریخ ۱۸ ژانویه ی ۱۹۹۹ تحت عنوان(ایران در تاریخ- Iran in History) در مرکز موشه دایان، دانشگاه تل آویو در باره نقش ایران در تاریخ و تاثیرآن بر تمدن جهان به اختصار مورد بحث قرار داده، ودر آنجا اشاره به لزوم تجزیه ی ایران کرده است. وی در این سخنرانی می گوید:«در دوهزارسال گذشته هیچ کشورگشا یا نیروی خارجی ای نتوانسته است بر زبان و فرهنگ ایرانی اثرات بنیادی بگذارد، که این یکی از نشانههای فرهنگ برتر است، و فرهنگ برتر همیشه بر فروتر چیرگی یافتهاست.» وی در کنفرانس بیلدربرگ نتیجه میگیرد که تنها راه رویارویی با چنین فرهنگی نابود ساختن آن است و پیشنهاد میکند که ایران را به قطعات قومی گوناگون بشکنند و میان کشورهای نوپا تقسیم کنند (پروژههای کردستان بزرگ، پشتونستان بزرگ و آذربایجان بزرگ)[ لوئیس پدر تئوری استقلال طلبی در ایران].این پروژه دودهه بیشتر است که پی گیری می شود. در این باره برای درک بهتر این موضوع به مطالبی که یکی از کارشناسان رژیم صهیونیستی گفته است توجه بنمایید.«سرهنگ دوم دکتر مردخای قیدار یکی از نظامیان و پژوهشگران اسرائیلی حوزه خاورمیانه در مقالهای با عنوان «اکنون ایران را برچینید» به بررسی وضعیت سیاسی و اجتماعی اعتراضات اخیر در ایران با محوریت الاحواز و آزربایجان، مدعی شده است ایران در آیندهای نزدیک به کشورهای قومی/ملی جدیدی تجزیه خواهد شد و فروپاشی حکومت آیتاللهها، صفحه جدید و بهتری را در تاریخ بشریت باز خواهد کرد.وی همچنین در این مقاله به موضوع موضع اپوزسیون فارس در قبال خواست ملتها برای استقلال نیز اشارهکرده و نوشته است: ذکر این نکته حائز اهمیت است که علیرغم مخالفت گسترده رژیم اسلامی با اپوزسیون، آنها با درخواست اقلیتهای قومی برای خروج از ایران مخالف هستند. درواقع، هنگامیکه من در جلسات با اپوزسیون جمهوری اسلامی این احتمال را مطرح کردم که ایران به کشورهای قومی/ملی (فارس، عرب، بلوچ، کرد، ترکمن و غیره) تقسیم شود، مشابه آنچه در اتحاد جماهیر شوروی، یوگسلاوی و چکسلواکی اتفاق افتاد، پاسخ آنها همیشه کاملاً منفی بود. آنها آرزو دارند که آیتاللهها را از قدرت برکنار کنند و حتی برخی از بازگشت پسر شاه و تجدید سلطنت صحبت میکنند، اما آنها بدون تردید از ادامه حیات ایران در شکل کنونی آن حمایت میکنند که این امر باعث میشود کنترل قوم فارس بر بسیاری از اقلیتهای قومی این کشور دائمی شود.این کارشناس اسرائیلی ادامه میدهد: بااینحال، کاملاً امکانپذیر است که ایران به کشورهای قومی تجزیه شود. این احتمال به دلیل افزایش تقاضای عمومی برای استقلال در میان اقلیتهای غیر فارس که حدود نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند بهطور پیوسته در حال افزایش است. اخیراً، همکاری بیشتری بین سازمانهای مختلف اپوزیسیون مشاهدهشده است که پایان رژیم را در افق و حتی تجزیه دولت احساس میکنند.».بنابراین تجزیه ی ایران اگرنگوییم صد در صد اتفاق می افتد، اما احتمال قوی امکان آن را نمی توان نادیده گرفت. شکل بدتر آن اینست که در یک جمهوری سکولار(ملی یا فدراتیو)بخواهیم کشوررا اداره کنیم که قطعا با توجه به اینکه اسلام سیاسی ای در میان نیست که بخواهد برای وحدت ملی برنامه و سیاست گذاری داشته باشد، هر گز جز تجزیه ی کشورعاقبتی نخواهد داشت. زیرا بنیان دولت مدرن در این شکل ملت سازی که بر پایه ی نژاد و قوم است و روی به افتراق و جدایی دارد، در فضای آزادی بیان سکولار وآزادی عمل سکولار چیزی جز رویکرد به تجزیه نخواهد بود. به عبارت دیگر می پرسیم درجمهوری سکولار با توجه به مبنای غیر اسلامی ملت سازی چه فلسفه و تئوری ای می خواهد به جز مبنای نژادی و قومی پایه ی وحدت ملی قرار گیرد. در این صورت با توجه به تعدد نژادها و قومیت ها و تلاش های وسیعی که صورت گرفته برپایه ی کدام نژاد و قوم می توان وحدت ملی را به وجود آورد. از این روی فقط و تنها راه چاره برای ایران وحدت اسلامی است، همان وحدتی که درطی قرن ها توانسته این کشوررا از تجزیه در صورت وجود یک دولت متمرکز وقوی حفظ کند. اکنون با توجه به بیش از یک و نیم قرن تلاش برای ساختن دولت مدرن بر پایه ی نژاد و قوم خصوصا وجود رژیم پهلوی که در این راه بسیار کوشا بوده از یکسو ورشد عمیق جریانات قومی غیر فارس برای ساختن ملت ازقومیت خویش از سوی دیگر خصوصا به کمک قدرت های بزرگ و کوچک، شرایطی در کشور به وجود آمده است که بدون سیاست اسلامی و حکومت اسلامی نمی توان وحدت کشوررا حفظ نمود. به عبارت دیگر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مولود آن، تنها گزینه ای است که می تواند دولت مدرن ویژه ی ایران را بسازد.بنابراین دشمنی با حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی دشمنی با ایران است، زیرا اساس ایران را اسلام آن هم اسلامی که با واسطه ی یک نظام اسلامی آن را حفظ کند. در غیر این صورت خطرتجزیه ی ایران بسیار محتمل است. همچنین باید دانست که باتوجه به اینکه منابع نفتی و آبی و غیره هریک گوشه ای از کشور هستند، تجزیه ی ایران مانند شوروی آرام نخواهد بود بلکه بمانند یوگسلاوی پراز تنش و خون آلود و همراه با کشتار بسیار رخ خواهد داد.
https://betabnews.ir/?p=46828