هر از گاهی نمودی از واقعیت های اجتماعی، از گوشهای از جهان اجتماعی ما سر باز می کند و توجه جامعه را به خودش معطوف میکند. رومینای ۱۳ ساله، زن آلونک نشین کرمانشاهی، جرج فلوید یا حتی غیزانیه؛ اینها نمودهایی از این واقعیت های اجتماعی هستند که در جهان اجتماعی ما وجود دارند اما این پدیدارها همچنان که پر قدرت و جریانساز بر سرمان آوار می شوند و همه درباره آنها سخن می گوییم و موج راه میاندازیم خیلی زود همانطور که ناگهان از در وارد شدند از پنجره خارج میشوند و واقعیت اجتماعی به فراموشی سپرده میشود و با یک پدیدار تازه تر باز همه با آن همراه میشوند و سوگواری و همدردی میکنند.
غیزانیه حکایت تازه ای نیست، حکایت منحصر به فردی هم نیست. چه بسا اگر شلیک آن مامور و تاثیر آن عکس و دمپایی های پاره (که تصویری از نابرابری را بازتاب می داد) نبود غیزانیه هم به صدر اخبار نمیآمد.
متاسفانه برخورد ما با واقعیتهای اجتماعی به مثابه مود های اجتماعی است، مودهای گذرایی که بر جهان اجتماعی ما عارض میشوند، روزهایی همه را به خود سرگرم میکنند ولی خود واقعیت اجتماعی را در ورطه فراموشی می اندازند.
ما به این پدیدار ها می پردازیم چون به دنبال تایید اجتماعی هستیم. یک جریان اجتماعی (social current) به راه افتاده و ما آن را در آن زمان و موقعیت فرصت خوبی برای مطرح شدن خودمان می پنداریم و با آن همراه می شویم. دوره توجه ما به پدیدارها فقط تا زمان وقوع و یا ظهور پدیدار بعدی است. واقعیتهای اجتماعی برایمان تاریخ مصرف دارند و تاریخ مصرفش تا بروز مود اجتماعی بعدی است.
غیزانیه هم یک مود اجتماعی است. میآید و میرود اما نابرابری میماند، نمایندگان دوباره پیگیر طرحهای انتقال آب کارون خواهند شد و نفت مسئولیت اجتماعی اش را در مناطق غیر نفتی انجام خواهد داد! چرا که ما به دنبال جلب کردن توجه ها به سمت خودمان هستیم نه غیزانیه و این چنین است که سطح واقعیت اجتماعی را تا حد شوهای تبلیغاتی تنزل می دهیم، می رویم گزارش می نویسیم، عکس می گیریم، نقد می کنیم.
جریان های اجتماعی (social currents)، قوی اما گذرا و کوتاهمدت اند در حالی که واقعیت اجتماعی ساری و جاری و پایدار است. اتفاقاً شاید یکی از مهمترین درسهای کرونا همین است که با پدیدارهای اجتماعی به مثابه مود برخورد نکنیم. واقعیت اجتماعی هنوز برقرار است و تمام نشده است و ما نمیتوانیم خیلی زود از آن بگذریم. همچنانکه اگر پیشتر در آن تامل کرده بودیم و پیش از آنکه بر سر زبان همه بیفتد به آن می پرداختیم امروز این همه با قدرت بر سر ما آوار نمی شد. شاید ویژگی مودهای اجتماعی هم هست که همه را با خود همراه میکند؛ از نویسنده و دولتمرد و نماینده مجلس و سیاستمدار.
حکایت دخترکان ناامن در خانه های پدری با “خانه پدریِ” کیانوش عیاری به تصویر کشیده شد؛ زمانی که رومینا مود اجتماعی نبود، همچنانکه نفت و آب و آتش و خوزستان در “زمین سوخته” و “همسایه ها”یِ احمد محمود به تصویر کشیده شده بود؛ زمانی که غیزانیه مود نبود.
همانطور که در حدود ۲۰سال پیش در مجلس، دودرصد مازاد درامدهای نفتی برای خوزستان تصویب شد؛ زمانی که آوردن نفت بر سر سفرها مود نبود.
مسئله غیزانیه مسئله همین امروز نیست. پس چرا نویسندگان ما آن را روایت نمیکردند، هنرمندان ما به تصویرش نمی کشیدند و نمایندگان ما آن را نمیدیدند؟ تاکنون چند پایان نامه ارشد و دکترا به روایت گری نفت و غیزانیه و آب و خوزستان پرداخته اند؟ مگر غیزانیه حالا کشف شده است؟
این برخورد ما با واقعیت های اجتماعی مشکلی را حل نمی کند بلکه واقعیت را در هاله ی گذار مودها لاپوشانی می کند. مود اجتماعی غیزانیه هم غیزانیه را به فراموشی دوباره خواهد سپرد و هم غیزانیه های دیگری که در هیاهوی مودهای اجتماعی شنیده و دیده نمی شوند.