قراربود که ما درایران، نظامی اسلامی داشته باشیم که درآن بیان غیبت وتهمت وبهتان حرام تلقی شده ودرروابط سیاسی ورقابت ها ازکاربرد آن خود داری شود. اما متاسفانه افرادی به نام دین وایمان وحتی درلباس روحانیت ( واخیرا با توسل عالمانه تر به ماکیاولیسم شبه اسلامی) به آسانی حرمت غیبت وبهتان را زیرپا گذارده وبا توجیهاتی برای نیل به اهداف سیاسی خویش، دروغ، غیبت وبهتان را رواج می دهند. جریان خالص ساز که امروزه مظهر بداخلاقی ها است ازآغاز پیروزی پزشکیان حتی راه رفتن وسخن گفتن ریاست جمهورمومن ومقید به ارزش های اسلامی را زیرسوال برده و به خویش اجازه می دهد با دروغ و بهتان و زشت گویی علیه ریاست محترم جمهوری، کابینه ی وی واکنون برعلیه مناصب پایین تر چون استانداری ها نسبت های ناروا وارد نموده واز تداوم اعمال خلاف شرع ودین هیچ گونه پرهیزی ندارد. باید گفت دولت مدرن ایران وجمهوری اسلامی ایران گرچه شباهت های بسیاری به دولت های مدرن غربی دارد اما به هیچ وجه استفاده ازتهمت وبهتان را به علت ویژگی اسلامی خویش مشروع نمی داند. اما جریان خالص ساز با بهره گیری ازروش های زشت ماکیاولیستی بمانند روش هایی که درآمریکا وجود دارد درپی آن است که رقیب را با هر وسیله ای از میدان به درکند. اما نمی دانند که این روش چه اثر شوم دنیوی برای کشور والبته برای خودشان درپی دارد. روش آنها مصداق آیه ی شریفه است که می فرماید: انّ الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا وآلاخره: کسانی که دوست دارند درباره ی مومنان نسبت های ناشایست را شایع کنند برای آنها عذاب درد ناکی دردنیا وآخرت است.(نور.آیه ۱۹) البته به صراحت درمتون دینی، این دست ازافراد به عنوان « منافق» معرفی شده و تعجب نگارنده از اینست که چگونه عقبه ی اجتماعی وسیاسی این افراد که معمولا افرادی باایمان وتقوا هستند دربرابررهبران خویش سکوت کرده ومقاومت نمی کنند. تردیدی نباید کرد که خداوند درروز قیامت ازما دلیل وبرهان می خواهد(قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین) ولی بزرگواران خالص ساز خود را ازارائه هردلیلی بی نیاز می دانند.کسانی که دراین بازی شوم وارد شده بدانند که روز قیامت باید درمحضر خدا پاسخگو باشند زیرا خداوند ازحق الناس نمی گذرد.خداوند روز قیامت تهمت زنندگان را همراه با رهبرانشان به جهنم می فرستد.البته جمهوری اسلامی به نقد وانتقاد ولی بر پایه دلایل ومنطق وسند درست ومنطقی ومحکمه پسند و خیرخواهانه نیاز دارد وهمه می دانند هوچی گری و تهمت انتقاد نیست.
دسته گل جدید جریان خالص ساز:
اما دسته گل جدید این جریان چیست؟ جریان ماکیاولیستی «خالص ساز» اخیرا از استاندارهایی که درمناطق پیرامونی کشورنصب شده اند با عنوان «برانداز» و«منافق» و«ضدانقلاب» نام برده وعمل دولت را گامی درراستای خواسته های آمریکا واسرائیل خوانده اند. حرکتی خطرناک بر پایه ی دروغ وتهمت که انعکاس آن درقومیت های پیرامونی کشور بسیار ویرانگر ومخرب است. پرسش اینست که اگر این اتهامات حقیقت داشتند چرا مدارک لازم به مراجع قضایی جهت رسیدگی ارائه نشده اند تا درصورت صحت با استانداران مزبور برخورد شود.بنابراین اگر مدارکی وجود دارد باید به دستگاه قضایی (که مستقل ازدولت است) ارائه دهند. اما خود می دانند که این اتهامات دروغ است واین نسبت ها حقیقت ندارد. خالص سازها به هرتهمتی برای بیرون کردن رقیب متوسل می شوند، اما این بار دقیقا کاری کرده اند که امنیت مرزی کشوررا به خطر انداخته اند.مردم این مناطق می گویند که عوامل قومیت مرکزی، به هیچ وجه به ما اعتماد ندارند، حتی اگر خالص ترین و بهترین افراد ما برای اسلام وایران وارد کار شوند با آنها به عنوان عوامل بیگانه برخورد می شود.دراین صورت چرا ما به قومیت مرکزی اعتماد کنیم؟ خواننده گرامی مشاهده می کند که بدین وسیله چرخه ی باطل والبته خطرناک واگرایی مجددا فعال شده است.لذا ضروری است که دولت یا استانداران نسبت به این دست ازافراد (برای مثال ازفردی مانند«استاد شجاعی» که استاد تهمت وبرهم زنی امنیت وثبات کشور است ) با طرح شکایت دردستگاه قضایی مانع رشد تهمت ها ودروغ های آنان درمیان جامعه و تخریب کشور و فعال شدن شکاف های قومیتی شوند، در هیچ کشوری آزادی به معنای فراتربودن از قانون نیست و درایران نیز نباید باشد. اکنون زمان آن رسیده که دربرابر عوامل «جریان خالص ساز» دادستان ها وارد کارزار شده وازتمامیت نظام و کشوردفاع کنند.درهمین رابطه نگارنده درذیل اثبات خواهد کرد که بحران ها ومشکلات به وجود آمده، حتی درمناطق پیرامونی کشور،بیشتر ناشی ازهمین گروه «خالص ساز» است که از ابتدای انقلاب تا کنون ازطریق انگ ونسبت دادن به همه ی عوامل مومن وایرانگرای قومیت های پیرامونی (باروشی بازمانده ازدوران پهلوی ها) ازیکسو وجذب عناصر ضدایرانی از قومیت های پیرامونی درچارچوب نام حزب الهی ازسوی دیگر مشکلات بزرگ وبحران های فراوانی درمناطق مرزی برای تمامیت ارضی و وحدت اقوام ایجاد نموده اند
در حالی که به عکس گفته ی این گروه، عمل دولت پزشکیان حرکتی درراستای تقویت نظام وثبات وامنیت ملی است. زیرا فقدان یک استانداراز قومیت های پیرامونی و برای مثال درخوزستان، پیوسته ازنواقص وکمبود های جدی کشوربود.تاکید براین سه ویژگی(یعنی عضویت درقومیت پیرامونی.مومن وایرانگرا) اساس وپایه ی روش صحیح و موثر برای مدیریت مناطقی است که آن قومیت ها درآن حضور دارند. ضرورتی که اکنون دولت پزشکیان آن را به نیکی دریافته و به آن عمل نموده است، عملی که بدون آن خطری دائمی کشور ومناطق پیرامونی ایران را خصوصا ازناحیه ی تجزیه طلبان تهدید می کند.درک این معنا نیازمند بحث های گسترده ای است که نگارنده اندکی از آن را دراین نوشتار تبیین می نماید.باید گفت بهره گیری ازنخبگان وسیاستمدارانی مانند سه استاندارجدید کردستان، سیستان وبلوچستان وخوزستان( که بانصب دکتر سیدمحمد رضا موالی زاده که پزشکی ازسادات عرب ومتعهد وخوشنام منطقه ی دشت آزادگان وهویزه است به سمت استانداری خوزستان ودکتر منصور بیجار درسیستان وبلوچستان ودکترآرش زره تن لهویی درکردستان)، حرکتی ضروری و به جا بود که البته ازریاست جمهور و وزیر اندیشمند آن انتظار می رفت.زیرا هرسه استاندار دارای ویژگی های سه گانه فوق هستند، لذا انتصاب این سه استاندار کاملا حکیمانه ومعقول است.برای مثال دکترموالی زاده که دو دوره نماینده ی مجلس ازاهواز بود ضمن مواضع ایرانگرایانه حدود سی واندی سال پیش کتابی در دفاع از حقوق ایران برجزایر سه گانه ی ایرانی نوشته وهمین امر اسباب انزوای ایشان ازناحیه ی عناصر ضد ایرانی عرب را فراهم کرده بود. باید گفت پیوسته بدون کاربرد این روش والگو(که دولت پزشکیان پیشه نموده) به صورت زیر بنایی سیستم غیرعادلانه بوده واسباب اختلافات وشکاف های قومیتی ومذهبی خواهد بود و درنتیجه بستروآبستن گرایشات واگرایانه وخطرناک است.زیرا نکته مهم وحساسی که درک آن توسط خالص سازان مشکل است اینست که استانداری که ازقومیت های دیگر(غیراز قومیت پیرامونی) باشد لزوما خود را مجبور به رعایت حقوق وخواسته های قومیت پیرامونی نمی داند. اما به عکس آن؛ استانداری که ازقومیت پیرامونی منصوب شود، به علت کنترل حکومت مرکزی و چشم های ناظر، خود را مجبور می بیند که ضمن توجه و رسیدگی به خواسته ها وحقوق قومیت خویش(که باید به جد و قاطعیت رسیدگی شود) نسبت به خواسته ها و حقوق قومیت های دیگر دراستان توجه و دقت کامل نماید.زیرا علاوه برانتقاد هایی که ممکن است ازطریق چشم های ناظر عمومی و دولتی براو وارد شود، خطر برکناریش توسط حکومت مرکزی نیزبسیار محتمل خواهد بود.لذا این روش باید درهمه ی دولت ها با گرایش ها وجناح های مختلف و برای همیشه اجرا شود.یعنی عناصر مومن حزب الهی ایرانگرا ازقومیت های پیرامونی باید دراین استان ها سمت استانداری را به عهده گیرند. چنانچه تجربه ی گذشته وخرابی ها ی بدست آمده که عامل اصلی واساسی آن ذهنیت ابتدایی جریان خالص ساز بوده برصحت روش دولت دکتر پزشکیان ونادرستی روش جریان خالص سازتاکید می کند.در اینجا نگارنده با توجه به اینکه اهل اهواز وازبختیاری های آن شهر هستم وازدکترسیدمحمدرضا موالی زاده به علت همشهری بودن اطلاعات بیشتری دارم، درباره ی ایشان ووقایع اهواز وخوزستان اخباری را ذکر می کنم تاضمن پاسخ به یاوه گویی ها به اثبات درست بودن روش دولت پزشکیان بپردازم.دکترسید محمد رضا موالی زاده یک عرب است، یعنی تعلق به قومیتی دارد که ساکن بخش بزرگی ازخوزستان است.تا کنون خوزستان با اینکه عرب ها شهدای بسیاری تقدیم انقلاب و نظام نموده اند اما به عللی که عمده اش ناموجه بوده، ازداشتن یک استاندارعرب محروم بود. درباره ی دکتر موالی زاده باید گفت که وی علاوه برنمایندگی مجلس از حوزه ی اهواز دو دوره نماینده بوده که درآن دو دوره مواضعی مومنانه وحزب الهی و ایرانگرا داشت، همچنین کتابی حدود سی واندی سال پیش دردفاع از حقوق ایران بر جزایر سه گانه ایرانی نوشت که جریانات واگرای عرب ضد ایرانی درخوزستان را بسیار خشمگین ساخته و اسباب انزوای خود را نزد این جریان فراهم نمود.زیرا عرب های ضد ایرانی خوزستان به عکس ایرانیان دیگر به شدت درمورد جزایر ایرانی موضعی ضد ایرانی داشته وآن را حق امارات می دانند.اما علت اینکه امثال موالی زاده به عنوان استاندار انتصاب نشدند بیشتر ناشی ازنگرش ومواضع غیرعرب ها(فارس هایی) بود که موضعی کاملا ضد عربی داشتند واعتقاد داشتند کلیه ی عرب ها قابل اعتماد نیستند.این جریان دراستان های پیرامونی همان دنباله وعوامل خالص سازان هستند که تفکر آنها ناشی وریشه گرفته از اندیشه ی دوره ی پهلوی بود که البته دقیقا سخنانی مانند جناب استاد شجاعی بیان می کردند. خیلی ازمسولان کشورنیزبه توصیه ی این جریان عمل کردند ولی هرگز متوجه ی آثار خطرناک آن نشدند.اما واقعا نتیجه ی آن بسیار خطرناک بود،زیرا این حرکت غیرمنصفانه و ضداسلامی و ضد ایرانی آب به آسیاب قوم گرایان ضد ایرانی ریخت، و به جریانات واگرا کمک نمود که مردم شیعه و وفادارعرب خوزستان را به سوی اهداف قوم گرایان تجزیه طلب هدایت کنند ونوعی احساس مظلومیت ورانده شدگی دراین قوم ایجاد نمایند.جریان خالص ساز به زعم خویش، قصد داشت به طورکلی مانع حضورسیاسی وموثرنخبگان عرب درپست استانداری وحتی درپست های پائین ترشوند، اما کور خواندند ونتیجه ی معکوس گرفتند.ازمنظرآنان انزوا واخراج این گروه ازگردونه ی سیاست ومدیریت اسباب امنیت وآرامش رافراهم می کرد، اما گذشته ازاینکه نگاه فوق به شدت نژادپرستانه ومغایر با ارزش های اسلامی بود، عملا اثبات شد که ازدرک وتحلیل ومنطق درستی خصوصا نسبت به امنیت و ثبات مناطق پیرامونی برخوردار نبوده وشاید هم ازخیانت وتوطئه ی آگاهانه ای علیه ایران ونظام ریشه می گرفت.گروه خالص ساز ظاهرا با این حرکت قصد داشت که نظام وکشوررا ازوجود عناصر سیاسی ونخبگان قومیت های پیرامونی خالص کند.اما آنان باید می دانستند که نخبگان سیاسی واگرای قومی ازهوش وفرصت طلبی کافی برخوردار هستند و اگر خالص سازان درپاسخ بگویند ما این توانایی هارا نمی دانستیم معنایش اینست که این گروه بدون هیچ توانایی ولیاقتی پست ها را دردست گرفتند وهنوزمایل هستند که ویرانی ها وخرابی های بیشتری برکشور با هجوم خویش به سوی قدرت برایران تحمیل کنند. نخبگان واگرا نشان دادند که از هوش وفراست کافی برای سوء استفاده ازاین وضعیت برخوردارند والبته سوراخ ها ودرزهایی (ازجمله ورود دردستگاهها باچهره ی به ظاهر حزب الهی) برای سوء استفاده در گذرزمان وبازهم به کمک همین جریان خالص ساز به وجود آمد، (بااین کار خالص سازان خواستند ابرو را درست کنند اما چشم را کور کردند) آنها ازهر فرصت به وجود آمده استفاده کردند ودقیقا سوار برمظلومیتی شدند که گروه خالص سازایجاد کرده بودند.مضافا اینکه قوم گرایان ضدایرانی ازکمک های معنوی، تبلیغاتی، مادی ومشورتی کشورهای متخاصم نیزبهره می بردند. روند تاریخی اشتباهات جریان خالص ساز وبهره گیری عناصر ضد ایرانی از اشتباهات آنها به طور خلاصه به شرح زیراست. دردهه ی هشتاد و پیش ازآن، یعنی درست پس از طرد نخبگان قومیت پیرامونی وایجاد حس مظلومیت، نخستین فرصت برای جریانات واگرای عرب به وجود آمد،یعنی همان زمان که خالص سازان سیاست نفی نخبگان قومیت های پیرامونی را دردستور کار خویش داشتند، این گروه بافرصت به وجود آمده باشرکت درانتخابات دومین دوره ی شورای شهراهواز وبرخی دیگر ازشهرها استارت زدند ودراین فرصت عناصری را به وجود آوردند که برای پیگیری اهداف استعماری وصهیونیستی،اقداماتی انجام داده وسپس برای فرار ازمصادرامنیتی وقضایی به کشورهای اروپایی پناه بردند وفضای آلوده ای دراستان ایجاد کردند. آنها به تبلیغ وترویج وهابیت پرداختند وملغمه ای ازاندیشه های بعثی ووهابیت ساختند که مشهوربه بعثی.وهابی یا بعثی.سلفی شد. (اندیشه ی بعثی برای فعال نمودن شکاف عرب.عجم واندیشه ی وهابی برای ایجاد و فعال نمودن شکاف شیعه.وهابی). آنها به واسطه ی جذ ب جوانان بی سواد وماجراجو دراستان انفجارات و ترورهای گوناگون را دامن زدند وکشته های بسیاری ازمردم فارس وعرب خوزستان گرفتند. باپول پاشی وتبلیغ وترویج وهابیت وبعثی گری اوضاعی را دراستان ایجاد کردند که گرچه اکنون مانند گذشته نیست اما همچنان ازمعضلات بزرگ خوزستان به شمارمی رود. ازشخصیت های فکری وتبلیغی خویش چون یوسف عزیزی بنی طرف(که عضو حزب توده وکاندیدای این حزب دراهوازبود) وهمچنین هاشمیان که مجوز نشریه ی صوت الشعب را دراهواز گرفته بود وبه واسطه ی آن افکارمسموم خویش را القا می کرد وهمچنین افراد دیگر بهره ها بردند. هردو به اروپا گریختند واکنون هاشمیان یک پایه ی تحلیل های سیاسی ایران اینترنشنال است و یوسف عزیزی بنی طرف با بی بی سی کارمی کند.واگراها که پس ازشیخ خزعل دهه ها بود تلاش گسترده ای ازطریق انتشارافکاربعثی ومارکسیستی برای فعال کردن شکاف قومیتی به کار گرفتند اما موفق به جذب نیروی بزرگی ازمردم عرب خوزستان که به علت شیعه بودن همچنان وفادار به ایران بودند، نشدند. ولی درپروسه ی دهه ی هشتاد به بعد توانستند ازفرصت وسوراخ به وجود آمده، شکاف قومیتی را به علت برخورد منفی جریان خالص ساز که تقریبا فضای مظلومیت را ایجاد کرده بود وواگراها آن را بزرگ و آگرندیسمان کرده بودند، به کمک نشر وهابیت فعال کنند وآنرا از یک شکاف ساده و بسیط وغیرفعال، تبدیل به شکاف متراکم وفعال نمایند.یعنی شکاف وهابی.شیعه را برشکاف عرب.عجم منطبق کردند وماجراها وخونریزی های بسیارآفریدند.البته این شکاف تا اندازه ای فروکش کرده ولی هنوز به صورت نیمه فعال وجود دارد، زیرااحساس مظلومیت و تاثیرات وهابیت و به تبع آن شکاف عرب.عجم همچنان ادامه دارد.شکاف متراکم ازمنظر جامعه شناسان یعنی بحران وناامنی وبی ثباتی(بشیریه.حسین-جامعه شناسی سیاسی) . البته عدم دقت در تایید صلاحیت های نمایندگان شورای شهر ومجلس که هنوز وجوددارد از علل این تحولات زیانبار است(که البته بخشی ازآن ناشی از نفوذ عناصر ضدایرانی دردستگاههای امنیتی دولت وسپاه است).اگرفضای مظلومیت را جریان خالص ساز ایجاد نکرده بود، انتخابات شورای شهر اسباب رشد جریان ضد ایرانی را فراهم نمی کرد.آنها باروش خود ابتکار عمل راازدست نیروهای مدافع انقلاب ونظام کم وبیش خارج کردند وعملا ابتکار عمل دراختیار عناصر ضد ایرانی قرار گرفت.اما اشتباهات جریان خالص ساز پایانی نداشت باز به روش و شیوه ی دیگری برای اصلاح امور، (پس از فهم ودرک عمل نادرست خویش دردفع نخبگان قومیت پیرامونی) دست یازیدند که بازهم عواقب شوم و نادرستی را درپی آورد. زیرا یکی از منافذ وسوراخ هایی که جریان ضد ایرانی توانست نقش حساس وخطرناکی به کمک جریان خالص ساز ایفا کند منفذ «نفاق» بود.جریان خالص ساز کوشید تا عناصر عرب را که افرادی دارای ظاهر حزب الهی هستند جذب کند وازآنها به عنوان نیروی انقلاب استفاده کند. یعنی بااین اعتقاد که ایمان وتقوا مشکل را حل می کند وخطر واگرایی را ازبین می برد به جذب نیروهایی پرداختند که ظاهر و سیمایی حزب الهی داشتند. البته اگراین اقدام پیش از فاجعه ی نفی نخبگان عرب صورت می گرفت مفید بود. اما خالص سازان شرایط جدید را نفهمیدند ومتوجه نبودند که نمی توانند اوضاع را به شرایط ماقبل بازگردانند. زیرا دروضعیتی که آنها دست به این اقدامات زدند وضعیتی بود که جریان ضد ایرانی توانسته بود کم وبیش آثار منفی تفکرات ضد ایرانی خودرا با ملغمه ای از تفکرات بعثی و وهابی درمیان جوانان عرب تثبیت کند. همه می دانند که دربسیاری ازموارد تشخیص مومن از منافق کاری بسیار مشکل است. قطعا افراد مومن می توانستند بسیار مفید باشند. اما در اینجا مشکل دیگری گذشته از ایمان ونفاق وجود داشت که باید درباره ی آن با دقت فکر می کردند وبه جذب اطلاعات لازم می پرداختند،زیرا درمیان عناصرضد ایرانی برخی واقعا شیعه و مومن هستند ولی عقیده دارند که درچارچوب ایران ماندن لزوما جزو ایمان نیست. این پدیده ای جدید بود اما خالص سازان از آن بی خبر بودند. مضافا اینکه برخی از کارشناسان دینی نیز سخن این جریان مومن شیعه ی ضد ایرانی را تایید می کنند.برای مثال می گویند که وطن فقط همان منطقه ای است که انسان درآن متولد می شود.یعنی نمی توان همه ی کشوررا وطن دانست.بلکه فقط همان شهر یا روستا یی وطن تلقی می شود که انسان در آن به وجود آمده وتکلیف شرعی دربرابر وطن یعنی تعصب وتعهد داشتن به همان شهریا روستا وبیشتر ازآن محمل شرعی ندارد. بنابراین تلاش برای جدا کردن منطقه ی خویش ازایران با عقاید وایمان دینی نیزمغایرتی ندارد. اما درک این مشکل وتحول مهم از ذهن ساده وابتدایی خالص سازان برنیامده لذا بدون توجه به آن به روش خویش ادامه دادند. در حال حاضرعلل وعوامل مختلف و در صدر آن اقدامات ناموجه و نامعقول خالص سازان فضای کشوررا به آنجا رسانده که عناصر امنیتی صهیونیست ها از جمله سرهنگ کیداردر جروزالم پست می نویسد اکنون وقت آن رسیده که مناطق قومیت های پیرامونی را از ایران جدا کنیم.
نتیجه ی نهایی:
بنا براین نصب اشخاصی مانند دکترموالی زاده، دکتر منصور بیجار ودکتر آرش زره تن لهویی نه تنها حرکتی معقول است بلکه بقا ودوام ایران به این حرکت وابسته است.البته استانداران جدید باید بکوشند علاوه براقدامات اداری، رهبری گسترده ای دردوموضوع داشته باشند. نخست به جذب افراد و رسانه ها یی از قومیت خویش که گرایشات اسلامی وایرانگرایی دارند پرداخته و امکانات گسترده و وسیعی دراختیار آنان قراردهند که بتوانند درمدیریت منطقه هرچه بیشتر وبهتر نقش آفرینی کنند وازتوان آنان برای پیشبرد اهداف خویش ونظام بهره بگیرند و دوم به گسترش آثار فرهنگی وهنری ازجمله سرود و آوازه خوانی و تئاتر و فیلم توسط عناصر قومیت خویش برمحور ایرانگرایی درچارچوب جمهوری اسلامی بپردازند./. پایان.
https://betabnews.ir/?p=78678