اشاره:
«محمد کیانوش راد» را بسیاری به عنوان یک سیاستمدار قاب کرده اند و آویزان دیوار تاریخ معاصر خوزستان نموده اند .وی با انتشار سه جلد کتاب در حوزه ادبیات داستانی تلاش دارد تا این باور را از اذهان پاک نماید اما برای بسیاری که او را در دهه ی هشتاد مرد باقدرت استان خوزستان دیده اند باورش کمی با تردید تواَم است علیرغم اینکه حالا به گونه ای است که به سختی در مورد مسائل سیاسی اظهارنظر می کند و اگر هم فشار بیشتری بیاوری تا ته ذهنش را جستجو کنی فضا را می برد به سمت کوچه پس کوچه های خاطرات به گونه ای که چیزی دستگیرت نمی شود در حالیکه قبلا وی در اظهارنظر به صراحت می گفت و بر نظرش پافشاری می ورزید.این تحول را در همین گفتگو هم نشان داده است ، وقتی که می گوید:« تاثیر کُنشگری سیاسی در شرایط فعلی برای حل مسائل اساسی جامعه دچار تردید است ».بسیاری در مورد کیانوش راد بر این باورند که از جمله موفق ترین سیاستمدارانی بود که توانست در پایتخت در مورد سهم منطقه اش پافشاری داشته باشد و در دوره نمایندگی قدرت فوق العاده ای در حوزه مدیریت استان و کشور داشت البته خودش نظر دیگری ابراز می نماید و می گوید:« از روزی که قدم در سیاست گذاشتم برایم سیاست به عنوان امری فرهنگی معنا داشت و نه دستیابی به قدرت ».هر چند که بهانه گفتگو با محمدکیانوش راد در اینجا ادبیات و نگاه وی به این حوزه بود وگرنه بنظر می رسد خاطرات او اگر در برنامه نوشتاری اش قرار گیرد احتمالا برای خوانندگان جذاب و چالش آفرین خواهد بود.
پیشنهاد این گفتگو را مثل همیشه با روی باز پذیرفت که ماحصل آن یقینا برای خوانندگان مفید خواهد بود.
غلامرضا فروغی نیا
———
آخرین اثر داستانی جنابعالی با عنوان« گرگها و گرازها » باعث شد که این فرصت ایجاد شود تا در مورد نقش ادبیات به ویژه برای جنابعالی که بیشتر به عنوان یک سیاستمدار شناخته شده هستید، مطرح بشود. شاید ادبیات با لایههای تو در توی آن و شخصیت پردازی ها باز هم از دالان سیاست عبور کند و آقای کیانوش راد را از این طریق به همان دغدغه ی گذشته یعنی سیاست باز گرداند. آیا این برداشت بزعم جنابعالی درست است؟
سیاست شریف ترین فعالیت آدمی است اما در عین حال می تواند به کثیف ترین شغل تبدیل شود . در امر سیاست در حد توانم حضور دارم . از سیاست خداحافظی نکرده ام که بخواهم دوباره به آن برگردم . آری تا حدی از کارهای حزبی، کناره گرفته ام . اما مگر سیاست آدمی را رها می کند . سیاست به دنبال تو می آید . ادبیات، ادبیات است و با سیاست فرق دارد . اما سیاست در جهان سوم جزئی از زندگی است . شما آن را انتخاب نمی کنید ، سیاست به سراغ شما می آید . شما را رها نمی کند و ناگزیر از کُنش و واکنش نسبت به آن هستید . هدف ادبیات که صرفا ادبیات نیست . ما نمی نویسم تا چیزی نوشته باشیم. می نویسم تا آرامشی به خود و گفتگویی با خود و با دیگران داشته باشیم . زبان توسط انسان جعل شده است تا خواسته ها و اهدافش را به مخاطب برساند. نوشتن یعنی زندگی . نوشتن یعنی نفس کشیدن و گاهی هم به جای نفس کشیدن . هیج شعر یا رمانی در خلاء شکل نمی گیرد . هر هنرمندی متاثر از زمین و زمانهخویش است و نمی توان انتظار داشت، هنر در هر شکلش انعکاسی از واقعیات بیرونی اش نباشد . آنچه هنر را هنر می کند این نیست که بازتاب ِ سیاست ها یا فلسفه و یا عادات و سنن پیرامون خود نباشد. مهم آن است که از وجهی زیبا شناختی برخوردار باشد و نیز از پند و نصیحت و تبلیغ ِ ایدئولوژی و وجه ابزاریِ شدن حکومت ها فارغ باشد . ادبیات ، شعر، داستان و … خواهی نخواهی حاوی پیامی است . هرکلمه ای ظرفیتی دارد که واژه ای را با واژه ی دیگر متفاوت می کند و حاوی پیامی منحصر به فرد در خود است . فرق ادبیات یا رمان با سیاست آن است که شما در سیاست با قدرت یا نفوذ ِ بر قدرت سر و کار دارید. در سیاست شما با باید و نباید های خشک، مواجه هستید . دنیای انتخاب های شما محدود است . اما در رمان موضوع شما قدرت نیست ، موضوع شما انسان است . انسان با پیچیدگی هایش ، خوبی ها و بدی هایش ، قبول و رد کردن هایش، تغییر و تحولات روحی و روانی اش ، و خلاصه با نگاهی به همه سفیدی ها و سیاهی های وجودی اش روبرو هستید . انسان ِ ادبیات – که همان انسان ِ زمینی و واقعی است – در برابر راه های متنوعی که کاراکترهای داستان می سازند، مواجه است و محدودیت های متصلّبانه ندارد . البته از جهتی تفاوت های دیگر هم هست . سیاست در شکل ِ آرمانی اش می خواهد آسمان را به زمین بیاورد و هنر می خواهد زمین را آسمانی کنند . وقتی هر سیاستی بر زندگی فرد و جامعه تاثیر دارد ، نمی توان بی تفاوت بود. نمی توانید بگویید به من ربطی ندارد. داستانی که به انسان توجه دارد ، خواه ناخواه در لایه هایی از رمان سیاست هم خود را جلوه گر می سازد . به همین علت سانسور و ممنوعیت ِ انتشار، دامن برخی از کتاب های شعر و رمان را می گیرد و اجازه چاپ نمی گیرند و گاهی برخی آثار هنری از دید حکومت ها مزاحم تلقی می شوند .
ادبیات چقدر میتواند به محمد کیانوش راد در ارائه شخصیت خودش کمک نماید؟
وقتی سخنی گفتی و چیزی نوشتی، جهانِ نویسنده و شخصیت او را می توان در نوشته ها و مهم تر، در بین سطور نانوشته یافت . نویسنده فقط خود را منعکس نمی کند ، بلکه فهم و ادراک ِ خودرا از پدیده ها و از تجربه های زیسته ی خود و نیز ادراکات و تجربه های دیگران هم به میان می آید . نوشته ی هر نویسنده ای – حالا در هر حدی که باید – از دانش ، تجربه زیستی خود و دیگران ، مشاهدات و شنیده ها و احساسات نویسنده نشآت می گیرد و اگر در بیان و فرم موفق باشد، ماندگار می شود . بقول ابراهیم گلستان ، مساله فرم خیلی خیلی مهم است . اینکه نویسنده در چه قالبی بتواند حرفش را بزند، اهمیت دارد و می توان نوشته ای را نوشته ای هنری یا معمولی ارزیابی کرد.
اساسا برای نوشتن در حوزه ادبیات آن هم در این مقطع سنی و گذار از بازه زمانی فعال در عرصه سیاست آیا نشان نمی دهد که جنابعالی به نوعی حالا از سیاست خسته شدهاید که به ادبیات رسیدهاید؟
پاسخی روشن و قطعی نمی توان داد ، اما بدون تردید ، تاثیر کُنشگری سیاسی در شرایط فعلی برای حل مسائل اساسی جامعه دچار تردید است . سیاست اگر به آلودگی و بیهودگی کشیده شود ، آنگاه تردیدها در مورد کنشکری سیاسی در جامعه افزایش می یابد.متاسفانه سیاست ورزی در ایران امروز تا حد زیادی جنبه ی امید بخش ِ اجتماعی خویش را از دست داده است . قهر مردم باصندوق های رای نشانه بارز این دگرگونی است .مردم به درست یا غلط فرقی بین اینجناح و آن جناح نمی بینند و برخی هم ترجیح می دهند از منطق ِ « سواری مجانی » در امر سیاست بهره گیرند. چنین فضایی و در این نوع سیاست ، سیاست ورزی آدم های خاص ِ خود را هم می طلبد. و برخی ترجیح می دهند در کناری بنشینند ، البته اگر به کناری آنها را ننشانده باشند.سیاست ورزی امروز ، تا حد زیادی در حال تبدیل شدن به یک حرفه است . حرفه ای مثل سایر حرفه ها برای کسب سود و ثروت . در این حرفه جدید ، دلالان ، پیمانکاران و کارمندان سیاسی فعال ترهستند و بر مبنای هزینه – فایده ، و سود ِ حاصله گاهی از این جناح به جناح دبگر در تردد هستند.هر کُنشی در آدمی باید معطوف به امید باشد. گاهی شرایط به نحوی است که در این زمینه تردید ایجاد می شود . این با کناره گیری یا دلسرد شدن و بریدگی فرق دارد . گاه در برهه ای خاص ودر بن بست سیاسی ، سیاست در تعلیق قرار می گیرد . این کُنش البته از یک فرد تا فردی دیگر می تواند متفاوت باشد .سیاست به عنوان تلاش برای کسب ، حفظ و گسترش قدرت مطرح است . حالا هرکس برای رسیدن به قدرت اهدافی را مطرح می کند . هیچ سباستمداری نمی گویم که می خواهم دزدی ، ظلم ، رانت خواری و فساد و تبعیض را گسترش دهم . همه مدعی اجرا و تحقق ِ عدالت و حقیقت و رفع تبعیض اند. از روزی که قدم در سیاست گذاشتم برایم سیاست به عنوان امری فرهنگی معنا داشت و نه دستیابی به قدرت . البته این نگاه نافی دستیابی به قدرت سیاسی نیست . اما برای فرهنگ، تقدّم رُتبی قائلم. سیاست برای برخی یک حرفه است یا یک بازی یا یک سرگرمی معتاد گونه است . مثل طرفدار این تیم با آن تیم بودن . قدرت ابزار است و نه هدف . در این نگاه برای رسیدن به قدرت نمی توان از هر وسیله ای استفاده کرد .
آیا از ادبیات به عنوان سرپُلی برای رسیدن به اهداف سیاسی استفاده میکنید؟ کدام یک میتوانند در خدمت دیگری قرار بگیرند؟
خیر چنین نگاهی ندارم. البته این را در نوشته هایم باید دید . ادبیات و سیاست ، بطور مستقیم هیچکدام ابزار دیگری نیست . اما به نحو غیر مستقیم از هم متاثر می شوند . در دموکراسی ها یک نوع ادبیات و در دیکتاتوری ها و رژیم های استبدادی نوع دیگری از ادبیات شکل می گیرد. از سوی دیگر ادبیات مطلق انگار یک نوع سیاست و ادبیات نسبی انگار ، نوع ِ دیگری از سیاست را تقویت می کند . پس به اینمعنا نوعی رابطه دیالکتیکی ولو نانوشته و غیر رسمی میان ادبیات و سیاست هم وجود دارد . سیاست ، ادبیات ، هنر و هر چیز دیگری که مخاطبش آدمی است ، خواهی نخواهی حامل پیامی است . هر نوع ادبیات انسان مدارانه یا ادبیات ایدئولوژی محور یا ادبیات توتالیتری قطعا به نوع خاصی از سیاست بطور مستقیمیا غیر مستقیم – خواسته یا ناخواسته – مدد می رساند . در حکومت های توتالیتر ، دیکتاتوری و ایدئولوژیک همیشه ادبیات ابزاری برای تزریق تبلیغات و شعارهای حکومتی است . تجربه کشورهای سوسیالیستی مثل شوروی گویای همین امر است . اما آنچه ادبیات را از بیانیه سیاسی و وعظ و خطابه جدا می کند ، نوع ِ فرم و مدل بیان آن است . وجود عناصر زیبا شناختی و ظرف و قالب بیان بسیار مهم است .
ویژگیهای هر یک از سه اثر قبلی چه اشتراکاتی داشتند که به اثر چهارم رسیدهاید؟ و در این اثر آخر چه تفاوتهایی با سه اثر قبلی ملاحظه خواهد شد؟ هرچند که هنوز به صورت کامل در معرض داوری خوانندگان قرار نگرفته است.
در «حاج آقا خرمگس » و در «بهترین وقت مردن » همانطور که روی جلد آمده است « مستند داستانی » است . بدین معنی که در کنار ِ شرح واقعیات و مستندات تاریخی ، سیر حوادث واقعی در بیانی داستانی آمده و یا داستانی مستقل در کنار واقعیات پرداخته شده است . در «حته ، نغمه های غروب » هم عنصر واقعیت در شکلی داستانی نوشته شده است . ویژگی مشترک اینکه اولا هر سه داستان و حتی داستان چهارم « گرگ ها وگرازها » در فضای استان خوزستان است . استان چهارم هم در متن واقعیات ِ بومی و محیطی شکل گرفته است.بطور کلی برخی بر این باورند که فهم ِ هنر، امری متعلق ِ خواننده یا بیننده است . به همین دلیل برخی از نوشته ای خوششان می آید و با آن رابطه برقرار می کنند و برخی اصلا خوششان نمی آید و نمی توانند رابطه ای خوشایند با نوشته داشته باشند . حرف های خوب را هزاران بار توسط هزاران نفر شنیده ایم . در یک رمان هم تقریبا همان حرف ها در مورد عشق ، نفرت ، جنایت ، ایمان ، تبهکاری و … گفته می شود ، اما نکته مهم نحوه و شیوه بیان ماجراهاست . بیان هنری و هنرمندانه است که اثری را ماندگار می کند. در داستان نویسی هیچ ادعایی ندارم . تجربه می کنم، همین ! در رمان ، با مرور آدم های متفاوت ِ سفید و سیاه و رنگارنگ و با درک تنش ها و چالش های زندگی آدم ها می توانیم به بازسازی خود نیز بپردازیم .
داستان های شما تا به حال در جغرافیا و با حال و هوای خوزستان است . آیا از نوع ادبیات بومی است ؟
خیلی به ایننوع تقسیم بندی اعتقادی ندارم . شاید عنوان «ادبیات جنوب» بهتر باشد . چون نمی توان از سخن گفتن و نوشتن حرفی به میان آید و انسان ، جامعه ، طبیعت و جهان پیرامون خالی باشد. هیچ نوشته ای در خلاء شکل نمی گیرد . بی شک زمین و زمانه در اثر نقش دارد . هر کس چیزی نوشته محیط پیرامونی در اثر مشهود است .
و بصورت مختصر هدفتان از نوشتن چیست ؟
از نوشتن هدفم سرگرمی خودم یا خوانندگان نیست، اگرچه بهرحال نوشتن و خواندن هر داستانی می تواند سرگرم کننده هم باشد . آدم ایده و حرفی دارد و نمی تواند آنرا درسینه حبس کند. با گفتن و نوشتن هم تو آزاد و رها می شوی و هم کلمه !
منبع: روزنامه اقتصادبومی- شماره ۱۵۶۶ – یکشنبه ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۳