در ابتدا بشر، برای ارتباطیدهی با همنوع خود، با کشیدن تصاویر بر روی دهانهی غارها و دیوارها حضور و احساسات خودش را به سایرین نشان و گاه با ایما و اشاره منتقل میکرد. این نوع برقراری ارتباط، رفتهرفته گسترش یافت و از تصاویر به آواها و بعد کلمه رسید. این کشف مهم باعث شد که زبان در راستای اجتماعی شدن بشر کمک شایانی نماید. به عنوان نمونه، سنگ نبشتههایی که از دوران کهن به جا مانده، گویای این مسئله هستند.
نوع روایتگری که در این آثار مشهود است، نشاندهندهی این مطلب است که انسان در بدو وجودِ خویش، شیوهی روایتگری را که در ضمیر ناخودآگاه او حضور مستمر داشته، از راه علاقه به عنوان آنچه که بر او گذشته به دیگران نشان دهد. این نوع شیوه و فن، رفتهرفته تبدیل به عنصری شد که نه تنها جنبهی سرگرمی، بلکه نوعی به معرض گذاشتن تجربیات و امیال او محسوب میشد. از همینجا بود که بعد از قرنهای متمادی، داستاننویسی شکل گرفت و بعدهاتر به صورت مترقیتر به زندگی بشر راه یافت تا سبکی از زندگی باشد که انسانها را بههم نزدیک و متصل نماید. داستاننویسی از ابتدا در جهان، گونههای متفاوتی را تجربه کرده است. از کمدی الهی دانته گرفته تا آثار دیگر که همگی به طرق مختلف و از زوایای گوناگون نوشته شده اما به شیوه ی مدرنی که در حال حاضر سراغ داریم، ابتدا با دُن کیشوت اثر سروانتس آغاز شد، نوعی از نگارش، که رفتهرفته با ادامهی آن دریچهای جدید در روایتگری به وجود آمد که بعدها داستان نویسان بزرگی همچون؛ استاندال، فلوبر و بالزاک در فرانسه، چارلز دیکنز، جرج الیوت و والتر اسکات در انگلستان، گوگول، تولستوی و داستایفسکی و تورگنیف در روسیه، ملویل و هنری جیمز هم در آمریکا به آن پرداختند.
حال اگر نگاهی گذارا به تاریخ داستاننویسی در ادبیات ایران بیندازیم، خالی از لطف نیست که بگوییم در آثار بزرگان این سرزمین، داستاننویسی به شیوهی متفاوتی جریان داشته اما نه به شکل غربی و به شیوهی امروزی آن؛ زیرا بیشتر روایتگری بر محور قصهگویی حرکت میکرد و عناصر دیگر داستان حضوری کمرنگ داشتند.
داستان در ادبیات ایران مانند غرب از جایگاه خاصی برخوردار بوده و هست به طوری که در قدیم قصهسراییهای شبانه برای شاهان و درون دربارها شکل میگرفت تا روایتگری همچنان محافل مختلف را شامل شود و روز به روز هم بر اهمیت آن افزوده میشد تا جایی که این مهم، درون خانههای مردم عادی هم به صورت شفاهی پیش رفت و به طور جد به آن پرداخته میشد.
به عنوان مثال قصههای هزار و یک شب، یکی از این دست روایتهایی بود که اهمیت داستان سرایی را در زندگی روزمره مردم نشان میداد که خود بخشی از ادبیات داستانی شفاهی ایران را شکل داده است. هرچند وقتی به آثار مکتوب ادبیات ایران نگاه میکنیم، به آثاری برمیخوریم که در قالب داستان و با مضامین اسطوره، تمثیل، افسانه و حکایات خلق شدهاند و همگی به بیان دیدگاههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی زمانهی خود اشاره داشتهاند.
آثاری همچون شاهنامهی فردوسی که سراسر پر از داستانهای حماسی ایرانیان و نبرد آنها با اهریمن است. تاریخ بیهقی یکی دیگر از نمونه آثاریست که با شیوهی داستانهای کوتاه نوشته شده است. از جمله به داستان حسنک وزیر و بر دار شدن او میتوان اشاره نمود. گلستان سعدی از دیگر کتب ادبیات ایران است که قالبی داستانی دارد و با استفاده از نثری که در آنها مشهود است، در زمرهی ادبیات داستانی هم قرار میگیرد؛ زیرا مملو از حکایات و پند و اندرز است.
همچنین اثر اسرارالتوحید که بیشتر شرح حال عارفان ایران زمین است و نمونههای دیگری که هر کدام روایتگری مخصوص به خود را دارند. این شیوهی نگارش شکلی از تاریخ داستاننویسی در ایران را پایهگذاری کرد که بعدها در دوران معاصر و در عصر مشروطه کسانی مثل طالبوف، آخوندزاده، خسروی کرمانشاهی هم به آن اهتمام ورزیدند اما چون نثرشان آن گیرایی و مشخصههای داستانی مدنظر را نداشت، نتوانست جایی در ادبیات ایران به شکل تخصصی پیدا کند، اما میتوان آن را ادامهدار و کمک کننده به این شیوهی داستانی حال حاضر به حساب آورد. در این بین کسی مثل محمدعلی جمالزاده که آشنایی بیشتری به فرهنگ داستاننویسی در غرب داشت، همراه با ترجمههای اندکی هم که از آثار نویسندگان غربی میشد، دست به نگارش داستان با ویژگی داستان مدرن غربی زد و شیوهی واقعگرایی را که در آن زمان یکی از سبکهای بارز داستانهای غربی بود را در داستانهایش پایهگذاری نماید. محمدعلی جمالزاده با داستان “فارسی شکر است” و با مجموعه داستان “یکی بود یکی نبود” توانست خودش را به عنوان پدر داستاننویسی در ایران مطرح نماید و بعدها کسانی مثل صادق هدایت، صادق چوبک و بزرگ علوی ادامهدار این جریان شدند و هر کدام توانستند سبک نگارش خود را در درون داستانها نهادینه کنند.
یکی از ویژگیهای داستان در ادبیات ایران که نقش اساسی در زندگی مردم هم داشته، وزنهی انتقادی بودن آثار است که رهیافتی به سوی ایجاد توازن در برقراری عدالت بود. با اینکه داستان در ادبیات ایران، جایگاهی دیرین دارد اما عدم راهیابی شیوه تفکر کلاسیک به بدنه و ساختار مفهومی مدرن، فاصلهای به وجود آورده که آثار مدرن فارسی ما به نوعی دچار فقدان هویتیست؛ زیرا شیوهی تفکری آثار مدرن ما بیشتر تحت تاثیر متون ترجمه و جهان غربی است و بهرهی چندانی از مفاهیم ارزشی کلاسیک نبرده است. در آخر، داستان در ادبیات ایران به شیوهی کنونی یک محصول وارداتی به حساب میآید، اما جایگاه و سابقهی داستان در ایران را نمیتوان محصور به عصر معاصر و مدرن دانست، زیرا روایتگری که خود یکی از گونههای داستان است، در ادبیات ایران ید طولایی دارد و اهمیت آن در آثار کلاسیک ما کاملا مشهود است و هنوز در خانهها و محافل دیگر بر زبانها جاریست. روایتی از تمثیلها، افسانهها، حکایات و…
https://betabnews.ir/?p=51274