( نگاهی به اشرافی گری خانواده ی رییس مجلس)
مردی که هر عملش چندین روایت متضاد بر جا می گذارد این بار برای ما از استانبول روایت تازه ای آورده است:اشرافی گری ریاکاران.مثل آن کتاب شِنی که دوره گرد ِ کتابخانه ی بابِل به بورخس فروخت و بورخس هر چه ورقش زد تمام نشد، یعنی همان کتابی که آغاز و انتها نداشت چون هر چه ورقش می زدی شن بود و شن،اشرافی گری در ایران سر و سرانجام ندارد.اشرافیت در ایران یعنی تورق لایتناهی لایه های شن در یک کتاب شنی.اشرافی گری مانند انرژی از بین نمی رود بلکه از حالتی به حالت دیگر در می آید.دموکراسی ممکن است از حکومت نظامیان با نفوذ جلوگیری کند اما هیچ روش انتخاباتی تاکنون نتوانسته است ثروتمندان را از دستیابی به قدرت بازدارد.ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه از قول ناپلئون می نویسد:حکومت اشرافی در میان همه اقوام و در همه انقلاب ها موجود است اگر بخواهید با از میان بردن اشراف و نجبا از دست آنها رها شوید فورا خود را دوباره در میان خاندان های با نفوذ و توانگر طبقه سوم( طبقه متوسط) مستقر می سازند اگر بخواهید درآنجا نابودشان کنید به رهبران طبقه کارگر و عامه ی مردم پناه خواهند برد.اما در این بین اشرافی گریِ ریاکارانی که اشرافی گری را با زهد سالوسانه پنهان می کنند به مراتب از اشرافی گری ذاتی و پذیرفته شده ی نجبا قبیح تر است.آنچه در ایران امروز به وضوح و به تمامی، رخ عرضه کرده و جلوی دیدگان ِ آکنده از حسرت ملت،با قامتی برافراشته در حال جولان است، اشرافی گری ریاکاران است.سیسمونی نوه ی رییس مجلس ایران، جامعه را به دو بخش تقسیم کرده است: اکثریت روشنگران ِ به ستوه آمده ازسالوسی و تبعیض و اقلیت ِ تطهیرکنندگانی که می خواهند امر واقعی و عینی را حذف کنند تا با بازنمایی های متقلبانه و امر مصنوع،تمام مظاهرفساد،منجمله اشرافیتِ مستتر در لایه های ریا را، ابتدا عادی سازی و سپس تثبیت کنند.این جماعت،بدین منظور با تمام قوا به تطهیر اشرافیت برخاسته اند تا به نوبت و در زمان مناسب در آینده،بتوانند از مواهب وسوسه انگیز آن بهره برداری نمایند.پیکادوری که با مهارت و جسارت،نیزه ی اولیه را میان دو کتف گاو وحشی این فساد فرو کرده بود این روزها زیر آتش تهیه ی سنگین تطهیرکنندگانی که می خواهند همقطار مُترف و ریاکار خود را ازمخمصه ی پیش آمده برهانند،قرارگرفته است.ما اما چه می کنیم؟عده ی کثیری از ما تماشاگر بی تفاوت ِ تباه شده گی و عده ای دیگر مشغول خلق مطایبات وهزلیات پیرامون این فاجعه هستیم.اشرافیت، زیر آتش تهیه ی سنگین همقطاران، از مخمصه، می رهد و پیکادورها با نیزه ای شکسته در دست، در میدان روشنگری تنها می مانند و باید تک افتاده و منفرد با گاو تهییج شده و خشمناک فساد به مقابله برخیزند.چرا هیچگاه به سَبک مناسب برای بازنمایی صریح و بی پروای واقعیات دست پیدا نمی کنیم؟
وقتی فیلم سنگ آندلسی به کارگردانی لوئیس بونوئل در سینمای اورسولین نمایش داده می شد،ناچارشده بودند که پرستاران صلیب سرخ را در راهروهای سینما آماده نگه دارند تا وقتی بونوئل بر پرده سینما چشم دختری را، چون ابری که ماه را به دو نیم می کند، با تیغ می برید به یاری خانم هایی بشتابند که از حال می رفتند.
تصویر سازی و رونمایی از واقعیت باید این چنین صریح و بی پروا و صاعقه آسا باشد تا مخاطب را یکباره و به تمامی، در شطِ شورانگیز واقعیت و عینیت غرق کند. واقع پردازی بونوئلی! . چرا فرهنگ ایرانی در برخورد با تلخنایی فاجعه، به هزل و مطایبه روی می آورد و نمی تواند صاعقه آسا و بی پروا، واقع نمایی کند؟ در قضیه ی سفر خانواده ی آقای قالیباف به ترکیه، تولید محتوای طنزآمیز رکورد مطایبه را در کشور جابجا کرد و حتی تلخ و گزنده بودن و طنز سیاه بودن بخش عمده ای از این محتوا هم نمی تواند توجیهی برای این رویکرد افراطی آمیخته با انفعال و بی تفاوتی باشد.
خانم اینگه فریتِلی،عکاس و کارگردان مشهور آلمانی- ایتالیایی،دوربینش را می کارد تا نیزه ماهی ۳۰ کیلویی ِ ارنست همینگوی را در تاریخ ثبت کند.او،گریگور فوئنتس( پیرمرد ماهیگیر) را هم صدا می زند تا همراه آنها توی عکس باشد.اما روز بعد تقریبا تمام مجلاتی که خبر شکار همینگوی را روی جلدشان چاپ کردند، تصویر پیرمرد را از گوشه کادر بریده بودند.گریگور،سالها به همینگوی فنون شکار را آموخته بود و همینگوی، کارکتر اصلی رمان پیرمرد و دریا را با الهام از او خلق کرده و نوبل را برده بود.گریگور اما هرگز موفق نشد کتابی را که خود سوژه ی آن بود بخواند.او سواد نداشت. او فقط یک ماهیگیر بود.
نظام رسانه، بی نیاز از واقعیت و عینیت،گریگور ماهیگیر را از کادر خارج کرده و به وانمایی و ارائه جایگزین های دلخواه برای امر واقعی می پردازد.
این روزها عکسی تمام قد و با وضوح بالا از اشرافیت ِ ریاکارانه یکی از مسئولان عالیرتبه گرفته شده است اما عده ای دارند تمام تلاش شان را بکار می گیرند تا تصویر سیسمونی یا همان امر واقع را از کادر بیرون بیاندازند.صلب و موضع دار و کنش مند اگر باشیم می توانیم تمام محتوای این کادر را از تاراج ِ مترفان متنعم نجات دهیم.
۱- کتابخانه بابل: The Library of) Babel)نام داستان کوتاهی نوشته ی خورخه لوئیس بورخس است که در سال ۱۹۴۱ در مجموعه داستان باغ گذرگاه های هزارپیچ به چاپ رسید.
۲- خورخه لوئیس بورخس: نویسنده ی مشهور آرژانتینی(۲۴ اوت۱۸۸۹ -چهاردهم ژوئن۱۹۸۶)
۳- پیکادور: دستیار سواره ی گاوباز که با زدن نیزه ای میان دو کتف گاو، مسابقه ی گاوبازی را شروع می کند
۴- مترف : شخص با ناز و نعمت پرورده ای که از روی خودسری هر چه می خواهد انجام می دهد. نعمت دار خودسر. جمع آن مترفان یا مترفین
https://betabnews.ir/?p=40388