قبل از سحر تصمیم گرفتم که نماز صبح را در مسجد فاطمی کیانپارس بشکل جماعت ادا کنم به اتفاق یکی از برادران از خیابان پهلوان به طرف مسجد راه افتادیم.قبل از ورودبع مسجد محمد( کربلایی) را دیدم مثل همیشه پر جنب و جوش و اکتیو به اتفاق یکی از دوستانش مشغول سامان دهی بچه های مسجد بود ما را که دید با خنده گفت مگه نماز هم میخونی گفتمش که ترک عادت موجب مرض است همدیگه را بغل کردیم و به گوشه ایی رفتیم که گپی بزنیم،

مدتی بود اورا ندیده بودم و ازش خبر نداشتم بعد قسمت شد و برای ادامه تحصیل به اصفهان به اتفاق یک سری از دوستان و شخص محمد اعزام شدیم یک سالی انجا بودیم و بعد دوباره به استان برگشتیم بعد از ان تاریخ یعنی حول حوش سال شصت بود دیگه از ایشان خبر نداشتم تا سال هفتاد وپنج و قبل از انتخابات ریاست جمهوری تفکرات و گرایش های ما ، ما را به سمت و سوی مشخصی کشانده بود قبلا هم به بسیاری از دوستان عرض کرده بودم

قبل از خلق حماسه دوم خرداد ، ما انتخاب خود را کرده بودیم از همان اوایل انقلاب ، بسیاری اتفاقات و حوادث ما را به سمت و سویی خاص برده بود و ما از ان زمان انتخاب خود را کرده بودیم انشعاب حزب جمهوری ، قضیه مرحوم ایت الله اذری قمی ، اصل چهل و چهار قانون اساسی ، بوجود امدن روحانیون مبارز همینطور بوجود امدن سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و یک سری امور اقتصادی و بسیاری امور و مواضیع دیگر خطوط را مشخص کرده بود اگرچه در ان برهه قضیه غالب قضیه دفاع مقدس بود

با شروع بحث های انتخاباتی قطعا و با توجه به نوع گرایش و و تفکراتی که تا قبل از این تاریخ داشتیم سبب شد که قبل از اغاز تبلیغات انتخاباتی ،انتخاب خودمان را کرده باشیم و برای نشر و گسترش و حاکم نمودن ان تمام قد وارد این عرصه بشویم ، با بودن مرحوم عدنانی و مرحوم جمی در دو شهرستان خرمشهر و ابادان و نقش بی بدیل انها در بسیج افکار عمومی این دو شهر را در جایگاه ویژه ایی قرار داده بود ، اما محوریت با مرکز استان بود، لازم بود که با اهواز هماهنگ بشویمبه ما گفته بودند که باید با دکتر کیانوش راد مرتبط بشوید چون همه امور به ایشان برمیگرددو به او ختم می شود.( قبلا عرض کرده بودم ما او را با نام کربلایی می شناختیم به این علت دکتر کیانوش راد برای من ، شخص اشنایی نبود )

خوشبختانه یکی از دوستان همفکر کار مارا اسان کرده بود و این ارتباط را ایجاد کرده بود اقا جواد عبدالوند که همراه همیشگی ما بود با دکتر کیانوش صحبت های مقدماتی را کرده و ایشان را به خرمشهر دعوت کرده بود و بعد به من اطلاع داد که اقای کیانوش فردا احتمالا خرمشهر است و قبل از اینکه اقای عدنانی و جمی را ببیند تصمیم دارد که با شما صحبتی داشته باشد بسیار خوشحال شدم و از از این دیدار استقبال کردم دو روز بعدجواد به من اطلاع داد که فردا شام منزل شماهستیم ، فرداش نزدیکی های غروب اقای عبدالوند و جناب کیانوش راد از راه رسیدند به استقبال انها که رفتم دیدم که محمد کربلایی همراه ایشان است جا خوردم

خود محمد هم جا خورد چون بیشتر با نام کوچکم معروف بودم خلاصه بعد از چاق سلامتی و احوالپرسی انها را بع داخل دعوت کردم ، گذر ایام هیچگونه خللی در رفتار و کردارش ایجاد نکرده بود مثل سابق پر تلاش و پر از انگیزه و بسیار پر جنب و جوش مهمتر بسیار متواضع و فروتن بعد از این نشست قرار شد که شب به نزد مرحوم عدنانی برویم لازم میدونم که عرض کنم دکتر کیانوش با مرحوم سید علی عدنانی و مرحوم جمی ارتباط بسیار خوبی برقرار کرد حداقل بنده از رفاقتی که بین ایشان و مرحوم عدنانی ایجاد شده بود واقف و شاهد ان بودم.حتی زمانی که یکی از علمای شاخص استان از مرحوم عدنانی خواست که با ایشان قطع رابطه کند مرحوم عدنانی با صدای بلندی که همه بشنوند گفت که اقای کربلایی نه تنها رفیق و دوست من است بلکه همچون برادری ایشان را دوست دارم وتا زمان حیات ان دو بزرگوار این ارتباط برقرار بود