×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Thursday, 25 April , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 7 خبر
نکاتی چند درباره  ضرورت راهبردی رابطه با روسیه برای اسلام و ایران

بسمه تعالی:

 

نکاتی چند درباره  ضرورت راهبردی رابطه با روسیه برای اسلام و ایران:

قسمت اول:

جهانگیر محمودی:

کارشناس ارشد فقه وحقوق و تحصیلات حوزوی

۱) رابطه با روسیه  برای ایران و نظام اسلامی ضرورتی استراتژیک و راهبردی دارد.در این نوشتار  می کوشم تا به تبیین این معنا بپردازم وبه نکاتی در باره این ضرورت راهبردی اشاره نمایم. پیش از هرچیز در باره جنگ روسیه علیه اوکرائین باید گفت که البته هیچ مسلمانی و هیچ انسانی نمی تواند و نباید این جنگ و خونریزی را تایید کند، کشتار انسان ها به این شکل دل هر کسی که کمترین بهره از انسانیت را داشته باشد به درد آورده و بسیار غمبار است. علی هذا نباید این نکته را فراموش نمود که زلنسکی و به تبع کسانی که در داخل کشوراز او حمایت کردند یا در سطح بین المللی پشتیبان او بودند، رفتار معقولی را پیش نگرفتند و با عنایت به اینکه دولت زلنسکی هیچ تضمینی از غرب برای عضویت در ناتو نداشت نباید به پشتوانه این وعده ها یا آرزوهای بدون تکیه گاه در برابر روس ها قرار می گرفت. بدتر از آن اقدامات نژاد پرستانه دولت اوکرائین و حمایت های اوکرائینی ها از کشتار وسیع و بمباران کردن مردم روس تبار شهرهایی مانند «دونباس» که یاد آور اقدامات نازی هاست، نشان داد که به هیچ وجه دولت اوکرائین و حامیان داخلی آن از عقل درستی برخوردار نیستند. گرایشات شدید اوکرائین به ناتو از یکسو و اقدامات نژاد پرستانه آنان علیه روس تبارها از سوی دیگر جز تحقیر و تحریک روسیه نمی توانست در پی داشته باشد. به همین سبب باید گفت علیرغم مخالفت ما با حمله روسیه به اوکرائین عامل اصلی این جنگ دولت زلنسکی است.دولت زلنسکی در برخوردهای نژادی با روس تبارها نشان داد که تمایلش بیشتر برای عضویت در ناتو، فراهم شدن امکان سرکوب روس تبارهای اوکرائین است.  اما گذشته از این شرایط و نوع تحلیل در باره  جنگ مزبور، منافع ما ایجاب می کند که با روسیه روابط نزدیکی داشته باشیم، زیرا منافع ما در حمایت از روسیه جنبه استراتژیک و راهبردی دارد. این منافع استراتژیک چیست و چگونه این رابطه قابل توجیه است، در ذیل به این موضوع با طرح موارد لازم می پردازیم.

 

۲) گزاره نه شرقی، نه غربی که از اصول انقلاب و قانون اساسی ماست این معنا را در نگرش ابتدایی القاء می کند که ارتباط با روسیه، یعنی که بعد«نه شرقی» انقلاب و قانون اساسی زیرپا گذارده شده است. البته چنانچه اشاره شد این نوع نگرش، بسیارابتدایی و ساده لوحانه است. در حالیکه شرقی و غربی بودن به این معناست که حکومت بدون اجازه قدرت های شرق و غرب نتواند اقدامی یا سیاستی را دنبال کند. برای مثال حکومت پهلوی اول که با کمک انگلیس ها بر سر کار آمد همین که تصمیم گرفت مستقل و بی طرف باشد،خصوصا رابطه اش با آلمان ها کار دستش داد و سبب تبعید وی شد. پهلوی دوم را رسما قوای متفقین بر سر کار آوردند، اما پس از کودتای آمریکایی و انگلیسی سال ۳۲، این بار کنسرسیومی متشکل از کشورهای آمریکا، انگلیس و فرانسه همه کاره کشور شد، گرچه آمریکایی ها در این اربابی موقعیت ممتاز تری داشتند، چنانچه قانون ننگین کاپیتولاسیون، و غارت درآمدهای نفتی و ژاندارم منافع غربی ها خصوصا آمریکایی ها نتیجه آن بود. پهلوی دوم به امر ارباب انگلیسی نیز بحرین که یکی از استان های مهم ایران بودرا از دست داد. استانی که هنوز ایرانیان  بسیاری دارد و درآمد نفتی سرشاری که اکنون به جیب دشمنان ایران می ریزد. در مجموع پهلوی ها هر کاری کردند برای آنان بود، لذا حتی دانشگاه ها، ارتش و راه آهن و هرچه سا ختند برای پیشبرد منافع آنان بود. اگر اندکی درباره این موارد مطالعه شود به روشنی خواهیم فهمید که حتی جاده ها و شهرها برای منافع آنان ساخته می شد.البته باج سبیل به روس ها هم به اندازه کافی داده شد. برخی می گویند شاه تصمیم داشت که درسال ۱۹۷۹(سال پیروزی انقلاب) اقداماتی علیه غربی ها و منافع آنان انجام دهد به همین سبب برکنار شد.اما گوینده بر فرض صحت این گفته، توجه نمی کند معنای سخنش اینست که شاه تا آن زمان منافع غربی ها را تامین می کرده و به اصطلاح نوکر غربی ها بوده اما چون قرار بوده در سال ۱۹۷۹ اقداماتی علیه غربی ها انجام دهد، وی را بر کنار کردند. یعنی آن قدر اقتدار و حکومت درچنگ غربی ها بود که به راحتی توانستند اورا برکنار کنند. بازهم بر فرض صحت این گفته، نتیجه پیروزی انقلاب منافع غربی ها نشد، زیرا چنانچه غربی ها خصوصا آمریکا مطرح می نمایند، ایران را بدترین دشمن خویش معرفی می نمایند. بنابراین وقتی ما از ضرورت روابط عمیق و استراتژیک با روسیه سخن می گوییم معنای آن نوع شرقی رابطه ای که پهلوی ها با غرب داشتند، نیست. ما بر اساس آموزه های دینی و قانون اساسی کشور نمی توانیم امریکوفیل، انگلو فیل، روسو فیل و غیره باشیم. زیرا حکومت و حاکمانی با چنین خصوصیاتی جز خیانت به کشور و اسلام ثمره ای نخواهند داشت. از این روی سخن ما درباره استراتژیک بودن رابطه با روسیه به این معنا نیست که باید روسوفیل شویم، لذا موارد فوق،از خواسته ما خارج است.

۳) نکته سوم اهمیت این رابطه برای بقای اسلام و نظام اسلامی است. ما باید بکوشیم که از هر گونه عاملی که نظام اسلامی را حفظ می کند، بهره مند شویم. زیرا اکنون دیگر نمی توانیم بگوییم که با از بین رفتن نظام اسلامی هیچ گونه خطری برای اسلام نیست. چون بر اساس مسائلی که نتیجه وجود نظام اسلامی برآمده از انقلاب است، دشمنی ها در درون کشور و در سطح بین المللی برای اسلام و مسلمانی بسیارشده است. بر این پایه هیچ کس نمی تواند بگوید بدون نظام اسلامی بقای دین و اسلام و مسلمانی ممکن است.

۴) نکته چهارم مربوط به ایران است، بی گمان هیچ چیزی مانند اسلام نمی تواند پایه و بنای ملیت ایرانی باشد چنانچه ایرانیان واژه «ملت» راکه به معنای دین است، معادل ناسیونال(نشنال) برگزیدند. جامعه شناسان جهان، دوکشور را با پایه و بنای مذهبی معرفی کرده ا ند، یکی از این دوکشور ایران و دیگری لهستان است.ایران در گذشته ی دور خویش، یعنی پیش از اسلام نیز برای هویت و ملیت خویش پایه و بنای مذهبی داشت. یعنی زرتشت و پیروی از آن در عمق وجود ایرانیان رسوخ داشته و تمامی ارکان حکومتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن دارای عمق و زیربنای مذهبی بود.اما باید گفت  حتی کشورهای سکولاری مانند آمریکا نیز مبنا و پایه مذهبی دارند. زیرا علیرغم تاکید بر جدایی دین از سیاست در قانون اساسی این کشور، مردم و سیاست مداران ارتباط عمیق و وثیقی با دین دارند. در این باره بر اساس نظر سنجی موسسه پیو(Pew) کشور آمریکا در بین کشورهای توسعه یافته تنها کشوری است که مذهب نقش بسیار مهمی در زندگی اکثر مردم آن دارد. همین امر سبب شده که احزاب و گروه های سیاسی  به ویژه دو حزب اصلی کشور رابطه وثیقی با کلیساها و حتی کنیسه های یهودی بر قرار کنند.در این پیوند دیدگاه استاد ادیان و سیاست عمومی دانشکده جامعه شناسی رایس، درکنفرانس مطالعه و گسترش تساهل مذهبی در همین دانشگاه که در تاریخ ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۵ برگزار شد، قابل توجه است. نامبرده که خود فردی به شدت سکولار است نکاتی درباره جایگاه دین در سیاست می گوید که جلب توجه بسیار می کند. ویلیام مارتین این سخنرانی را برای دفاع از جدایی دین از سیاست می نماید. وی ضمن بیان سیر شکل گیری سکولاریسم و قانون اساسی سکولار در آمریکا در طی سه قرن توسط نویسندگان و سیاستمداران از جمله توماس جفرسون و جیمزمدیسون روسای جمهور آمریکا و تاکید بر تقویت روند جدایی دین از سیاست و سکولاریسم در پایان می گوید:به جرات می توان گفت که اکثریت مردم آمریکا نظرات توماس جفرسون و جیمز مدیسون در باره جدایی کلیسا را از حکومت  قبول ندارند ودر خلاف جهت این جدا سازی گام بر می دارند. در سال ۱۹۸۹ «دانیل وایزمن» از ساکنان ردآیلند از اینکه دخترش در یک مدرسه دولتی مجبور شده بود، تا برای نیایش  عبارت (به نام عیسی مسیح)  را ذکر کند، به دادگاه شکایت کرد؛ اما شکایت او با اعتراضات گسترده مردمی وحتی تهدید به بمب گذاری مواجه گردید… ویلیام مارتین برای اینکه نشان دهد هنوز همان روش ومنش در میان مردم آمریکا وجود دارد به نمونه دیگری که در سال ۲۰۰۵ اتفاق افتاد اشاره نموده ومی گوید: …در سپتامبر ۲۰۰۵ «مایکل نیودو» با پیروزی در دادگاه فدرال، موفق شد تا ذکر عبارت(به یاری خدا)؛ هنگام ادای سوگند وفاداری را خلاف حقوق کودکان در مدرسه و آزادی  آنان از هر گونه اجباری برای ذکر نام خدا اعلام کند. این اقدام « نیودو» نیز واکنش های منفی بسیاری را به همراه داشت. وی برای اینکه نشان دهد که سکولاریسم در آمریکا شکست خورده ادامه می دهد: در حال حاضر، نیایش مدرسه مورد علاقه راست مسیحی که حمایت اکثریت مطلقی را در ایالات متحده به همراه دارد- از موارد اصلی نقض آزادی مذهبی و از بین رفتن مرزهای جدایی بین کلیسا وحکومت است. بسیاری از مسیحیان و حتی برخی از یهودیان، خواهان تدریس ده فرمان(ده فرمان حضرت موسی ع که مورد توجه عمیق مسیحیان نیز هست) در مدارس دولتی هستند و در بسیاری  فعالیت های عمومی، به خصوص در زمینه جوانان، تبلیغ آموزه های مذهبی بخش اصلی کار است. این در حالی است که نویسندگان قانون اساسی ایالات متحده، چنین مواردی را ممنوع ساخته اند و تداوم چنین روندی می تواند به نزدیکی کلیسا و حکومت ودر نهایت به فروپاشی کاپیتالیسم منجر شود.[ آمریکا در دوگانگی دین وسیاست: ویلیام مارتین. مترجم: بهزاد احمدی لفورکی].با این وصف مجددا تا کید می نمایم در جایی که دولت های توسعه یافته ای چون آمریکا ناچار به پیروی از مذهب در سیاست هستند و علیرغم کوشش های پردوام سکولارها در جدا کردن دین از سیاست، بر این منوال می پویند و این رابطه پیوسته مستحکم تر و شدیدتر می شود، اگر نگوییم در جایی که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد، لااقل باید گفت این پیوند در کشورهایی مانند ایران با پیشینه عمیق و طولانی مذهبی در چند هزاره امری بسیار ضروری در ملیت و سیاست است.

۵) نکات بالا در جهت تبیین اهمیت مذهب در سیاست و بنای ملیت بیان شد که نشان می دهد جایگاه دین در تقویت ملیت بسیار مهم است. به عبارت دیگر خصوصا در کشوری مانند ایران که کثیرالقوم است، نمی توان به جز با اتکا بردین از ملیت و هویت ایرانی حمایت نمود. با این توصیف هر گونه اقدامی برای تقویت و استدامه نظام اسلامی امری است که از یکسو دین و ایمان مارا تقویت و حفظ می کند و از سوی دیگربه پایه های ملیت و هویت ایرانی استمرار بخشیده و نیرومند می سازد. براین اساس حفظ نظام اسلامی از ضرورتی دوچندان برخوردار است. برخی عقیده دارند که کثیرالقومی ایران خطری برای تجزیه  و اضمحلال ایران در پی ندارد. اما این سخن به هیچ وجه با واقعیت های موجود و تجربه تاریخی تناسبی ندارد. شاید بتوان گفت یکی از خدمات قابل توجه رضاخان میرپنج ممانعت از جدایی اقوام از ایران هرچند با سرکوب و البته برخی سیاست ها و دیپلماسی های رضا خان بوده است.مذاکرات رضاخان در کشتی با سرپرسی لورین  برای به شکست کشاندن تجزیه ایران در خوزستان قابل توجه است[ شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان . به قلم سرپرسی لورین. مترجم:محمد رفیعی مهرآبادی]. درباره جنگ ها و در گیری های رضاخان با اقوام خصوصا مرزی به کتب و مقالات تاریخ سیاسی ایران رجوع شود. به باور این نگارنده شاید مهمترین فرضیه برای وضعیت تجزیه طلبی در آن دوره دوعامل مهم بود، یکی تبلیغ ملی گرایی برپایه هویت های قومی و دیگری تضعیف دین برای تقویت سکولاریسم بود.البته رضاخان می توانست به جای همراه شدن با سکولاریست ها به تقویت مذهب بپردازدگرچه در آن دوران امری بسیار دشواربود. اما وی به جای این کار در بوق سکولاریسم بیش از پیش دمید و با محدود کردن روحانیت و کشف حجاب گام هایی برداشت که نتیجه آن هنوز خطری بزرگ برای ایران است. مردم دربرابر این دوعامل سیاسی و فرهنگی گرایش شدیدی به ملی گرایی قومی آورده بودند. زیرا برپایه تضعیف دین هیچ دلیلی بر پیروی از حکومت مرکزی در خویش ندیدند وبر پایه تقویت و تعریف ملیت بر پایه ریشه های قومی گرایش به ساختن کشوربرای خود درمحدوده ساکنان آن قوم وجود داشت. چنانچه اشاره شد، هنوز آثار این دو عامل قویا در میان برخی از اقوام ایرانی به ویژه اقوام مرز نشین وجود دارد. از این روی تقویت دین و دینداری و مقابله با اصالت دادن به قومیت برای حفظ ایران بسیار مهم است.

۶) نکته مهمی که از نگاه ایرانیان بسیار پنهان است،اینکه اگر بخواهیم ایران را بر مبنای ناسیونالیسم تعریف کنیم، نمی تواند یک ملت باشد.بلکه با تعریف ناسیونالیستی از مفهوم ملت، چنانچه سرپرسی لورین در کتاب بالا آورده ایران امپراتوری فارس است. زیرا در تعریفی که از ناسیونالیسم می شود و مبنای آن را چنانچه عمدتا در تاریخ شکل گیری ناسیونالیسم وجود داشته خون و قومیت معرفی کرده اند، کشوری مانند ایران یک ملت نیست. البته نباید ناسیونالیسم را لزوما با وجود کشورها یکی دانست، کشورهایی مانند ایران، سوئیس، کانادا وهند و غیره هستند که از اقوام گوناگون تشکیل شده اند. اما بر خلاف تلقی عمومی، ناسیونالیسم پیوسته برای این کشورها مشکل زا بوده و از عوامل عدم توسعه یافتگی کشورهای چند قومی است. زیرا نمی توان به جز برپایه قومیت و خون به ناسیونالیسم شکل داد وکلیه اقدامات دیگر برای شکل دادن ناسیونالیسم بر پایه عوامل دیگر(غیرازخون و قومیت) عمدتا به شکست منتهی شده است.مجددا تاکید می کنم، چنانچه سرپرسی لورین در کتاب فوق الذکر یاد می کند، ایران امپراتوری فارس  است که البته در گذشته توسط جنگ و قوم گرایی بخش های بزرگی توسط دولت های دیگر از این امپراتوری حذف شده است. به معنای دیگر اگر ما ناسیونالیسم را بپذیریم، باید بپذیریم که اولا: مبنا و اساس ناسیونالیسم خون و قومیت ونژاد است.[ در این باره توصیه می کنم مقاله ملی گرایی قومی، اثر واکر کانور مطالعه شود]. بنابراین ایران که دارای اقوام  گوناگون است، با عنایت به اینکه مبنای ناسیونالیستی ندارد، نمی تواند با تعریف صحیح و تجربی تاریخ و تحولات ناسیونالیسم، یک ملت باشد. ثانیا: باتوجه به تعریف ناسیونالیسم ایران یک امپراتوری است. در این صورت در روزگاری که از یکسو سکولاریسم و از سوی دیگر ناسیونالیسم  تقویت می شود، هیچ دلیلی برای ماندن اقوام در کنار یکدیگر وجود ندارد وبدین وسیله تجزیه طلبی و جداسری  آینده این کشور را تباه خواهد نمود.

۷) سکولاریسم( جدایی دین از سیاست وحاکمیت غیر دینی) و ناسیونالیسم(تشکیل حکومت و کشور برپایه خون و قومیت ونژاد) چنانچه در بالا تبیین شد، یعنی اینکه باید ایران را یک امپراتوری بدانیم و امپراتوری فارس دانستن ایران خصوصا در دوران مساوات طلبی  ملت ها و اقوام، فضای کافی برای جداسری و تجزیه طلبی را فراهم می کند. هیچ کس هم نمی تواند با تبیین تاریخ فارس ها، باستان گرایی ایرانی را به باور اقوام غیر فارس تحمیل کند. خصوصا دراین دوران که فعالان سیاسی قومی این موارد را رصد کرده و در مقابل این دسته از تبلیغات مقاومت می کنند. علاوه برآن کشورهای دیگر نیز می کوشند که  برای مقاصد خویش به این گونه شکاف ها دامن بزنند. لذا ایدئولوژی ناسیونالیستی باستان گرایی فارسی از پیش شکست خورده است.با این توصیف تنها راهی که باقی می ماند همان راهی است که ایرانیان در طول تاریخ به جز برهه  کوتاه پهلوی ها طی کردند.یعنی مذهب و دین را وسیله وچسب ملیت ایرانی قرار دادند. اکنون اگر روابط ایرانیان با یکدیگر تا اندازه ای قابل تحمل است آثار و پی آمدهای قرن ها روابط اسلامی و دینی است. تحمل اقوام نسبت به یکدیگر تحت عنوان برادری و خواهری دینی توانسته از این کشور یک ملت بسازد. اما اقدامات سکولارایستی و ناسیونالیستی به تدریج ملت ایران را از یکدیگر جدا ساخته و رابطه ها را تبدیل به تضادها می کند.

 

نتیجه مباحث بالا:

 

نتیجه مباحث فوق اینکه از یکسو برای حفظ دین و دینداری و مسلمانی از خطرات،  ناچار به حفظ نظام اسلامی هستیم و اما از سوی دیگر برای  طی راه ملت سازی که اساس توسعه و پیشرفت است و شکل گیری دولت- ملت به معنای واقعی نیاز وافری به تقویت بنیادهای دینی کشورداریم. جمهوری اسلامی در این راستا اقدامات گسترده ای علیرغم مخالفت های شدید انجام داده است، تلاش های قابل توجه  دولت ونظام برای وحدت شیعه وسنی درراستای تقویت بنیه های ملی بسیار مهم است. البته اشکالات اساسی و مهمی وجود دارد که باید باتقویت احزاب، سندیکاها، صنوف و N.G.Oها برای حل این مشکلات اقدام نمود. اما همه این ها باید با زیر بنای توسعه ملی به وجود آید.یعنی اسلام به عنوان بنیاد و اساس ملیت ایرانی توسط دولت و ملت تقویت گردد وگرنه لیبرالیسم، سکولاریسم و ناسیونالیسم میدان سیاسی را در اختیار گرفته، به جای تقویت بنیادهای ملیت، در جهت نابودی آن قرار خواهد گرفت. فقدان توسعه ملی نیزسبب فقدان توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی، توسعه فرهنگی و ابعاد دیگر توسعه و رشد کشور خواهدشد. بنابراین نتیجه نهایی اینکه نظام اسلامی باید حفظ و تقویت گردد و در این پیوند حفظ نظام اسلامی در داخل کشور ودر سطح بین المللی الزاماتی دارد که چون این مقاله عهده دار پرداختن به این الزامات در سطح بین المللی در خصوص روسیه است در مبحث بعدی به این موضوع  خواهیم پرداخت….

ادامه دارد

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.